فیک پشیمونی
پارت اخر
نادیا : اره بیا
از زبون جانگ کوک اومدم تو که دیدم نمیتونه از سندلی بیاد پایین بغلش کردم بودی عطر ات میداد😣
داشتم با نادیا بازی میکردم که ات اومد داخل انگار زندگیو بهم داده بودن
خیلی خوشحال شدم که دباره دیدمش 💔
ات : تو از کجا دونستی کع من اینجا زندیگی میکنم
کوک : دلم برات تنگ شده بیبی
ات : به من نگو بیبی ازت متنفرم
کوک : منو ببخش من اشتباه کردم خیلی دلم میخاست دخترمونو ببینم د
نادیا : مامان این بابای منه
ات : .....
نادیا : مامان مگه تو نگفتی بابا مرده از زبون کوک ی دفعه دیدم نادیا اومد بغلم
کوک : بیب منو ببخش
ات : باید فکرمو بکنم
از زبون جانگ کوک
لبامو گذاشتم روی لباش و چشمو بشتم ( جلو بچه زشته 🤣)
{چند سال بعد }
از زبون ات
من با کوک خیلی خوشحالم الان نادیا ۱۰ سالش شده و من ی بچه ی دیگه توی شکممه
کوک : بیبی حالت خوبه چیزی نمیخای
ات : اره کوک لواشت
کوک : باش بیبی تو جونمو بخاه من بهت میدم خیلی عاشقتم
ات :منم دوست دارم
《پایان》
امیدوارم که دوست داشته باشید ❤
نادیا : اره بیا
از زبون جانگ کوک اومدم تو که دیدم نمیتونه از سندلی بیاد پایین بغلش کردم بودی عطر ات میداد😣
داشتم با نادیا بازی میکردم که ات اومد داخل انگار زندگیو بهم داده بودن
خیلی خوشحال شدم که دباره دیدمش 💔
ات : تو از کجا دونستی کع من اینجا زندیگی میکنم
کوک : دلم برات تنگ شده بیبی
ات : به من نگو بیبی ازت متنفرم
کوک : منو ببخش من اشتباه کردم خیلی دلم میخاست دخترمونو ببینم د
نادیا : مامان این بابای منه
ات : .....
نادیا : مامان مگه تو نگفتی بابا مرده از زبون کوک ی دفعه دیدم نادیا اومد بغلم
کوک : بیب منو ببخش
ات : باید فکرمو بکنم
از زبون جانگ کوک
لبامو گذاشتم روی لباش و چشمو بشتم ( جلو بچه زشته 🤣)
{چند سال بعد }
از زبون ات
من با کوک خیلی خوشحالم الان نادیا ۱۰ سالش شده و من ی بچه ی دیگه توی شکممه
کوک : بیبی حالت خوبه چیزی نمیخای
ات : اره کوک لواشت
کوک : باش بیبی تو جونمو بخاه من بهت میدم خیلی عاشقتم
ات :منم دوست دارم
《پایان》
امیدوارم که دوست داشته باشید ❤
۴۱.۴k
۲۶ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.