منطقه ممنوعه عشق پارت ۴۸
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:48
ات:هوف اوکی.
پوزخندی زدو پرتم کرد رو تخت
ات:هی داری چیکار میکنی؟
روم خـ..ـیـ..ـمـ..ـه زد و شروع کرد به بـ...ـو..سـ..ـیـ...ـدن لـ...ـبـ...ـام!
بزور خودمو ازش جدا کردم.
ات:چیکار میکنی؟
جونگکوک:زن ایندمو...
ات:اگه همینجوری ادا در بیاری نمیزارم نزدیکم شی!
جونگکوک:نه بابا.
و شروع کرد رو صورتم بـ..ـوسـ..ـه کاشتن!
ات:اییی جونگکوک خر نکن!نکن میگم!!جونگکوککککککک.
یهو لگدی به در کوبیده شد.
جیمین:کارای خاک برسری نکنین بیایین پایین.
همینجوری بهم خیره شدیم و زدیم زیر خنده.
ات:بله عزیزم تا ازدواج کردیم داداشم نگهبان منه سردار منه!
جونگکوک:عه.
ات:اره بلند شووووووو
بلند شدو که میکاپمو تازه کردم و با دستمال مرطوب لـ..ـبـ..ـای جونگکوک رو پاک کردم.
جونگکوک:کار بلدی خانومی!
ات:خانومی نگو
جونگکوک:چشم
ات:افرین
جونگکوک:ممنون خانومی.
ات:یااااا ادم باش زلیل مرده.
جونگکوک:هیی چن ساعت پیش انقدر سرد بودی...
ات:هنوز یادم نرفته جناب هنوزم ازت متنفرم اگه مجبور نبودم با تو ازدواج نمیکردم.
جونگکوک:ایش.
رفتیم پایین که جونگ شین شیطون نگامون کرد.
صداش به گوشم رسید که داشت به جونگکوک میگفت.
جونگ شین:چه کاری کردی برادر؟
جونگکوک:ببند.
م.ج:خب جوابت چیه دخترم.
ات:جوابم مثبته.
جیمین:اره بابا منم شاهدم تموم صحبتشون با هاهاهاهی هی هی تموم شد.
ات:ببند.
جیمین:والا.
جونگکوک چشمکی بهم زد که رومو ازش گرفتم.
م.ج:خب مبارکه پس دوروز دیگه عروسی میگیریم
جونگکوک.ات:چی؟؟؟؟
ات:قبول نیس من میخام دوسال بمونم خونه مامانم.
جونگکوک:من قراره گودبای پارتی بگیرم دوران مجردیم رو تر نزنین توش.
پ.ج:کسی از شما نظر نخاست خب با اجازه.
و رفتن.
هی خدا
جیمین:هی بگو ببینم اتاق چی شد
یکی زدم تو شکمش.
ات:این شد.
و رفتم بالا.
حالا باید اسم جونگکوک رو چی سیو میکردم؟
اها بله.
نوشتم.
یوزارسیف اعظم.
ولی خوشتیپ و جذاب که نیس.
اها فهمیدم.
بانو پوتیفار.
عالی شد هم بانو هم پوتیفار.
گوشیم زنگ خورد بانو پوتیفار بود.
+بله پوتی....چیز شوهر ایندم؟
_خوبی؟
+از من بدتر مگه هست!
_بل بل
+راستی اسممو چی سیو کردی؟
_چیکار داری؟
+همینجوری
انتظار داشتم یه چیز مسخره بنویسه.
_نوشتم لجباز دوست داشتنی!
یه لحضه هنگ کردم.
_تو چی گذاشتی؟
+بانو پو....ها چیز نوشتم شاهزاده من.
_عیجانم.دیگه چخبر عشقم؟
+عشقم؟مگه ازم بدت نمیومد؟مگه قیا...
_ببین خودت به توافق نمیرسی اصلا بای.
و قطع کرد.
ایش حالا باید چص میکرد:/
پارت:48
ات:هوف اوکی.
پوزخندی زدو پرتم کرد رو تخت
ات:هی داری چیکار میکنی؟
روم خـ..ـیـ..ـمـ..ـه زد و شروع کرد به بـ...ـو..سـ..ـیـ...ـدن لـ...ـبـ...ـام!
بزور خودمو ازش جدا کردم.
ات:چیکار میکنی؟
جونگکوک:زن ایندمو...
ات:اگه همینجوری ادا در بیاری نمیزارم نزدیکم شی!
جونگکوک:نه بابا.
و شروع کرد رو صورتم بـ..ـوسـ..ـه کاشتن!
ات:اییی جونگکوک خر نکن!نکن میگم!!جونگکوککککککک.
یهو لگدی به در کوبیده شد.
جیمین:کارای خاک برسری نکنین بیایین پایین.
همینجوری بهم خیره شدیم و زدیم زیر خنده.
ات:بله عزیزم تا ازدواج کردیم داداشم نگهبان منه سردار منه!
جونگکوک:عه.
ات:اره بلند شووووووو
بلند شدو که میکاپمو تازه کردم و با دستمال مرطوب لـ..ـبـ..ـای جونگکوک رو پاک کردم.
جونگکوک:کار بلدی خانومی!
ات:خانومی نگو
جونگکوک:چشم
ات:افرین
جونگکوک:ممنون خانومی.
ات:یااااا ادم باش زلیل مرده.
جونگکوک:هیی چن ساعت پیش انقدر سرد بودی...
ات:هنوز یادم نرفته جناب هنوزم ازت متنفرم اگه مجبور نبودم با تو ازدواج نمیکردم.
جونگکوک:ایش.
رفتیم پایین که جونگ شین شیطون نگامون کرد.
صداش به گوشم رسید که داشت به جونگکوک میگفت.
جونگ شین:چه کاری کردی برادر؟
جونگکوک:ببند.
م.ج:خب جوابت چیه دخترم.
ات:جوابم مثبته.
جیمین:اره بابا منم شاهدم تموم صحبتشون با هاهاهاهی هی هی تموم شد.
ات:ببند.
جیمین:والا.
جونگکوک چشمکی بهم زد که رومو ازش گرفتم.
م.ج:خب مبارکه پس دوروز دیگه عروسی میگیریم
جونگکوک.ات:چی؟؟؟؟
ات:قبول نیس من میخام دوسال بمونم خونه مامانم.
جونگکوک:من قراره گودبای پارتی بگیرم دوران مجردیم رو تر نزنین توش.
پ.ج:کسی از شما نظر نخاست خب با اجازه.
و رفتن.
هی خدا
جیمین:هی بگو ببینم اتاق چی شد
یکی زدم تو شکمش.
ات:این شد.
و رفتم بالا.
حالا باید اسم جونگکوک رو چی سیو میکردم؟
اها بله.
نوشتم.
یوزارسیف اعظم.
ولی خوشتیپ و جذاب که نیس.
اها فهمیدم.
بانو پوتیفار.
عالی شد هم بانو هم پوتیفار.
گوشیم زنگ خورد بانو پوتیفار بود.
+بله پوتی....چیز شوهر ایندم؟
_خوبی؟
+از من بدتر مگه هست!
_بل بل
+راستی اسممو چی سیو کردی؟
_چیکار داری؟
+همینجوری
انتظار داشتم یه چیز مسخره بنویسه.
_نوشتم لجباز دوست داشتنی!
یه لحضه هنگ کردم.
_تو چی گذاشتی؟
+بانو پو....ها چیز نوشتم شاهزاده من.
_عیجانم.دیگه چخبر عشقم؟
+عشقم؟مگه ازم بدت نمیومد؟مگه قیا...
_ببین خودت به توافق نمیرسی اصلا بای.
و قطع کرد.
ایش حالا باید چص میکرد:/
۳.۱k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.