(عشق وحشت زده)پارت ⁴
ویو ات: اومدم خونه لباسم رو گذاشتم توی کمد و نمیدونم چرا همش به فکر کوک بودم و نمیتونستم از فکرش بیرون بیام
فردا صبح
ویو کوک: صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و موهامو خشک کردم و وسایلم رو جمع کردم و رفتم مدرسه
رسیدن
ویو کوک:استاد گفت ات پیش من بشینه میتونم باهاش حرف بزنم
ویو ات: رفتم توی کلاس و پیش کوک نشستم و با هم سلام کردیم
ویو کوک :یه پسره که نمیشناسمش اومد سمتم و گفت ات میشه چند دقیقه همراهم بیای؟
ات :بله
ویو ات:همراهش رفتم و کم کم داشت منو میبرد سمت پشت بوم
پسره وایستاد و داشت نزدیکم میشد که یکی یه چک زد تو گوشش
ویو کوک: وقتی ات همراهش رفت مشکوک شدم و دنبالشون رفتم و دیدم داره به ات نزدیک میشه رفتم و یدونه زدم تو گوشش
ویو ات : برگشتم دیدم کوک بود
پسره: هوی چته؟ اصلا تو چی کارشی؟
کوک : اصلا دوست پسرشم به تو چه
ویو ات : یه لحظه مثل ماست وایستادم
فردا صبح
ویو کوک: صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و موهامو خشک کردم و وسایلم رو جمع کردم و رفتم مدرسه
رسیدن
ویو کوک:استاد گفت ات پیش من بشینه میتونم باهاش حرف بزنم
ویو ات: رفتم توی کلاس و پیش کوک نشستم و با هم سلام کردیم
ویو کوک :یه پسره که نمیشناسمش اومد سمتم و گفت ات میشه چند دقیقه همراهم بیای؟
ات :بله
ویو ات:همراهش رفتم و کم کم داشت منو میبرد سمت پشت بوم
پسره وایستاد و داشت نزدیکم میشد که یکی یه چک زد تو گوشش
ویو کوک: وقتی ات همراهش رفت مشکوک شدم و دنبالشون رفتم و دیدم داره به ات نزدیک میشه رفتم و یدونه زدم تو گوشش
ویو ات : برگشتم دیدم کوک بود
پسره: هوی چته؟ اصلا تو چی کارشی؟
کوک : اصلا دوست پسرشم به تو چه
ویو ات : یه لحظه مثل ماست وایستادم
۴۱.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.