Psychological cannibals🧛🏻♀🍷
Psychological cannibals🧛🏻♀🍷
کوکی: نمیدونم حس کردم بدنم گرم شده
ا/ت: چشمات رو ببند
کوکی:به حرفش گوش دادم تمام دردام از بین رفت نمیدونم چرا ولی یه چیزی گف چشمم رو بازکمم تا بازکردم دیدم ا/ت: داره غش میکنه بدنش میلرزه بی جون شده تا خواست بی افته دستش روگرفتم ک افتاد روم بدنش بی حس بود و سرد بود چرخوندمش گذاشتم روی تخت رفتم جلوی آینه تمامی زخم هام رفت رفتم بیرون ک تا نازنین منم دید اومد سمتم ولی مثل جن زده ها رفت تو اتاق
نازنین: نه نهههه ا/ت ت ت ببین آروم باهام حرف بزن بیا بیرون از اونپوستت در بیااااا
ا/ت: پدربزرگ کار درستی کردم؟؟
پ.ت: اهوم اره حالا من بهت میدم این گردنبند رو نگه دار توی روز مبادا به دردت میخوره
باصدای نازنین چشمام رو بازکردم توی همون حالت گنگ دستم رفت سمت گردنم بود گردنبنده بود لبخنذی رو لبم اومد
نازی خوبم حرص نخور
نازنین:هوووووف زلیل بشی
جونگکوک: چی شد؟
نازنین: وقتی از انرژی خوب شدن مردم استفاده میکنیم باعث میشه جون خودمون بره و ممکن بمیریم
جونگ کوک: هعیییییی یعنی تو داشتی جونت رو فدای من میکردی
ا/ت: ذوق زده نشو ی نفر از خواست
نازنین:وات؟کی؟
ا/ت:میفهمی
نازنین
رفتیم بیرون بچه ها رفتن سراغ کار خودشون
منم رفتم توی حیاط داشتم میچرخیدم ک دیدم دستای ی نفر دورم حلقه شد با ترس برگشتم دیدم جیمینه
واااای پسره سکته کردم
جیمین: هووووم نترس
حالا چرا بغلم کردی
جیمین:نمیدونم
وتف؟🤐
جیمین:زدم آروم توی سرش اونجوری نکن قیافت رو کلا سه چهار شبه اومدیم اینجا ولی انقدر اتفاق افتاد انگار صدساله پیش همیم
😂😂ماجرای کیک ازهمه بدتر بود
ا/ت: نازییییییجیمینااااااااا بیاید فیلم ببینیم
کوکی: جیمین امشب میمیره
ا/ت: توچی؟
کوکی: منم بدتر😂
ا/ت
میخوای فیلم ترسناک ببینیم جونگ کوک داره میزنه منم میرن خوراکی بیارم شما برید بشینید
رفتم توی آشپز خونه کلی خوراکی اوردم با اینکه از شکلات متنفرم ولی بردم چون نازی عاشقشههه نشستم فیلم و پلی کردم
نازنین نشست بعد جیمین من جونگ کوک
تازه یه ربع گذشت با صحنه ای ک اومد جیغ هر سه تاشون رف بالا منم به بیماری بالقوه مجروح هستم واز فیلم ترسناک نمیترسم😂😁
جونگ کوک از ترس بالشت زو بغل کرده بود جمین هم نازنین رو البته این دوتا متقابل بودن کوکی رو گرفتم کلش رو گذاشتم رو سینم
بالشتم رو کندی نترس نمیاد بیرون
کوکی: وتف فیلم ب این ترسناکی
باشه باشه ببین
پارت دوازده🍷🧛🏻♀
کوکی: نمیدونم حس کردم بدنم گرم شده
ا/ت: چشمات رو ببند
کوکی:به حرفش گوش دادم تمام دردام از بین رفت نمیدونم چرا ولی یه چیزی گف چشمم رو بازکمم تا بازکردم دیدم ا/ت: داره غش میکنه بدنش میلرزه بی جون شده تا خواست بی افته دستش روگرفتم ک افتاد روم بدنش بی حس بود و سرد بود چرخوندمش گذاشتم روی تخت رفتم جلوی آینه تمامی زخم هام رفت رفتم بیرون ک تا نازنین منم دید اومد سمتم ولی مثل جن زده ها رفت تو اتاق
نازنین: نه نهههه ا/ت ت ت ببین آروم باهام حرف بزن بیا بیرون از اونپوستت در بیااااا
ا/ت: پدربزرگ کار درستی کردم؟؟
پ.ت: اهوم اره حالا من بهت میدم این گردنبند رو نگه دار توی روز مبادا به دردت میخوره
باصدای نازنین چشمام رو بازکردم توی همون حالت گنگ دستم رفت سمت گردنم بود گردنبنده بود لبخنذی رو لبم اومد
نازی خوبم حرص نخور
نازنین:هوووووف زلیل بشی
جونگکوک: چی شد؟
نازنین: وقتی از انرژی خوب شدن مردم استفاده میکنیم باعث میشه جون خودمون بره و ممکن بمیریم
جونگ کوک: هعیییییی یعنی تو داشتی جونت رو فدای من میکردی
ا/ت: ذوق زده نشو ی نفر از خواست
نازنین:وات؟کی؟
ا/ت:میفهمی
نازنین
رفتیم بیرون بچه ها رفتن سراغ کار خودشون
منم رفتم توی حیاط داشتم میچرخیدم ک دیدم دستای ی نفر دورم حلقه شد با ترس برگشتم دیدم جیمینه
واااای پسره سکته کردم
جیمین: هووووم نترس
حالا چرا بغلم کردی
جیمین:نمیدونم
وتف؟🤐
جیمین:زدم آروم توی سرش اونجوری نکن قیافت رو کلا سه چهار شبه اومدیم اینجا ولی انقدر اتفاق افتاد انگار صدساله پیش همیم
😂😂ماجرای کیک ازهمه بدتر بود
ا/ت: نازییییییجیمینااااااااا بیاید فیلم ببینیم
کوکی: جیمین امشب میمیره
ا/ت: توچی؟
کوکی: منم بدتر😂
ا/ت
میخوای فیلم ترسناک ببینیم جونگ کوک داره میزنه منم میرن خوراکی بیارم شما برید بشینید
رفتم توی آشپز خونه کلی خوراکی اوردم با اینکه از شکلات متنفرم ولی بردم چون نازی عاشقشههه نشستم فیلم و پلی کردم
نازنین نشست بعد جیمین من جونگ کوک
تازه یه ربع گذشت با صحنه ای ک اومد جیغ هر سه تاشون رف بالا منم به بیماری بالقوه مجروح هستم واز فیلم ترسناک نمیترسم😂😁
جونگ کوک از ترس بالشت زو بغل کرده بود جمین هم نازنین رو البته این دوتا متقابل بودن کوکی رو گرفتم کلش رو گذاشتم رو سینم
بالشتم رو کندی نترس نمیاد بیرون
کوکی: وتف فیلم ب این ترسناکی
باشه باشه ببین
پارت دوازده🍷🧛🏻♀
۱۹.۲k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.