آرمی دوست داشتنیی p6
ببخشید دیر شد کلا یادم رفته بود که پارت جدید رو بزارم و دیروز هم حالم خوب نبود درک کنید دیگ 🥲
ویو هه را
وقتی دکتر اون حرفا رو میگفت قلبم اتیش میگرفت یعنی من راهیی برا زنده موندن نداشتم؟ بایسم باید عمل میکرد و اگه عمل نمیکرد جونش در خطر بود؟ از دکتر پرسیدم.
چقدر وقت دارم (بغض)
دکتر: دوماه
ممنون (بغض)
دکتر رفت و پسرا برگشتن سمتم
جی هوپ: عااا خب ما خودمونم برا دوستمون ناراحتیم ولی تو....
میشه برین بیرون میخوام تنها باشم
جیمین به بچها علامت داد که برن بیرون و خودشم همراهشون رفت تا هه را تنها باشه
وقتی رفتن بغضم شکست و شروع کردم به گریه کردن
نیم ساعت بعد:)
ویو تهیونگ
دکتر بهم گفته بود چمه من نمیخوام عمل کنم وقتی یکی از ارمیامون داره میمیره اگه زنده نمونم چی؟ بهتر که بمیرم
تو همین فکرا بودم که جیمین با پسرا که پشت سرش بودن اومدن طرفم
جیمین: خب تهیونگ برای عمل اماده ای؟ برای فردا
-عمل نمیکنم (بی حوصله)
جین: تهیونگاا خواهش میکنم آرمیا بعت نیاز دارن حتی هه را...
-اون قراره بمیره میفهمییی (داد)
با داد تهیونگ یهو قلبش گرفت و سمت چپ سینشو فشار داد و صورتشو جمع کرد
جیمین: داد نزن برات خوب نیس، کوک یه لیوان اب با قرصشو بیار
کوک: باشه
کوک قرصو اورد و داد به تهیونگ و اب رو داد به دستش تا بخوره قرصو خورد و دوباره شروع به حرف زدن کرد
-تا کی وقت داره؟
جیمین: دوماه
-دوماه؟
جیمین: اره
-جیمین من نمیخام حرف تهیونگ با داد یکی از پرستارا قطع شد که داشت دکتر رو صدا میزد.........
خ
م
ا
ر
ی
شرایط پارت بعد
۶کامنت
۸لایک
ویو هه را
وقتی دکتر اون حرفا رو میگفت قلبم اتیش میگرفت یعنی من راهیی برا زنده موندن نداشتم؟ بایسم باید عمل میکرد و اگه عمل نمیکرد جونش در خطر بود؟ از دکتر پرسیدم.
چقدر وقت دارم (بغض)
دکتر: دوماه
ممنون (بغض)
دکتر رفت و پسرا برگشتن سمتم
جی هوپ: عااا خب ما خودمونم برا دوستمون ناراحتیم ولی تو....
میشه برین بیرون میخوام تنها باشم
جیمین به بچها علامت داد که برن بیرون و خودشم همراهشون رفت تا هه را تنها باشه
وقتی رفتن بغضم شکست و شروع کردم به گریه کردن
نیم ساعت بعد:)
ویو تهیونگ
دکتر بهم گفته بود چمه من نمیخوام عمل کنم وقتی یکی از ارمیامون داره میمیره اگه زنده نمونم چی؟ بهتر که بمیرم
تو همین فکرا بودم که جیمین با پسرا که پشت سرش بودن اومدن طرفم
جیمین: خب تهیونگ برای عمل اماده ای؟ برای فردا
-عمل نمیکنم (بی حوصله)
جین: تهیونگاا خواهش میکنم آرمیا بعت نیاز دارن حتی هه را...
-اون قراره بمیره میفهمییی (داد)
با داد تهیونگ یهو قلبش گرفت و سمت چپ سینشو فشار داد و صورتشو جمع کرد
جیمین: داد نزن برات خوب نیس، کوک یه لیوان اب با قرصشو بیار
کوک: باشه
کوک قرصو اورد و داد به تهیونگ و اب رو داد به دستش تا بخوره قرصو خورد و دوباره شروع به حرف زدن کرد
-تا کی وقت داره؟
جیمین: دوماه
-دوماه؟
جیمین: اره
-جیمین من نمیخام حرف تهیونگ با داد یکی از پرستارا قطع شد که داشت دکتر رو صدا میزد.........
خ
م
ا
ر
ی
شرایط پارت بعد
۶کامنت
۸لایک
۴.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.