Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۱۶
ملیحه: شیرین حال تو خوبه؟
شیرین: نه سرم درد میکنه
میکائل: کجای سرت؟
شیرین: وسط سرم
همنجور به وسط سرم دست میزدم دیدم دستم خونی
شیرین: سرم خونی بچه ها؟
میکائل: هیچی نیست پاشو بریم دکتر پاشو
میکائل دستمو گرفت و یک تاکسی گرفتن و منو بردن دکتر
سرمو پانسمان کرد ضربه خورده بود تو دعوا
(میکائل)
نشسته بودیم تا سر شیرین پانسمان کنن که پرستار امد
پرستار:همراه خانوم شیرین قدیری
میکائل:بله
پرستار:همسرشی؟
میکائل:بله
پرستار:بیاین این برگه هارو امضا کنید برای مرخص شدنش
برگه هارو امضا کردم و رفتم پیش شیرین و کمکش کردم که بلند بشه
شیرین:من خوبم نیازی نیست کمکم کنی
میکائل:خوبم باشه من باید کمکت کنم
شیرین:میکائل
میکائل:جان دلم؟
(شیرین)
جان دلم که میکائل گفت زدم زیر گریه و شروع کردم به گریه کردن ک میکائل بغلم کرد و سرمو بوس میکرد
میکائل:قربونت برم گریه نکن طاقت دیدن اشک هاتو ندارم فداتشم
شیرین:چرا اذیتم میکنی چرا همش ولم میکنی
میکائل:من که الان ولت نکردم الان تو بغلمی
شیرین:باز میخوای منو وابسته خودت کنی بری
میکائل:تا ترو مال خودم نکنم هیجا نمیرم تو همه عمر منی
شیرین:گوه میخوری
دوتایمون شروع کردیم به خندیدن که سعید ملیحه با چشم هایی درشت نگاهامون میکردن که یهو.....
Part۱۱۶
ملیحه: شیرین حال تو خوبه؟
شیرین: نه سرم درد میکنه
میکائل: کجای سرت؟
شیرین: وسط سرم
همنجور به وسط سرم دست میزدم دیدم دستم خونی
شیرین: سرم خونی بچه ها؟
میکائل: هیچی نیست پاشو بریم دکتر پاشو
میکائل دستمو گرفت و یک تاکسی گرفتن و منو بردن دکتر
سرمو پانسمان کرد ضربه خورده بود تو دعوا
(میکائل)
نشسته بودیم تا سر شیرین پانسمان کنن که پرستار امد
پرستار:همراه خانوم شیرین قدیری
میکائل:بله
پرستار:همسرشی؟
میکائل:بله
پرستار:بیاین این برگه هارو امضا کنید برای مرخص شدنش
برگه هارو امضا کردم و رفتم پیش شیرین و کمکش کردم که بلند بشه
شیرین:من خوبم نیازی نیست کمکم کنی
میکائل:خوبم باشه من باید کمکت کنم
شیرین:میکائل
میکائل:جان دلم؟
(شیرین)
جان دلم که میکائل گفت زدم زیر گریه و شروع کردم به گریه کردن ک میکائل بغلم کرد و سرمو بوس میکرد
میکائل:قربونت برم گریه نکن طاقت دیدن اشک هاتو ندارم فداتشم
شیرین:چرا اذیتم میکنی چرا همش ولم میکنی
میکائل:من که الان ولت نکردم الان تو بغلمی
شیرین:باز میخوای منو وابسته خودت کنی بری
میکائل:تا ترو مال خودم نکنم هیجا نمیرم تو همه عمر منی
شیرین:گوه میخوری
دوتایمون شروع کردیم به خندیدن که سعید ملیحه با چشم هایی درشت نگاهامون میکردن که یهو.....
۷۶۹
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.