موضوع نقاشی:ازاتفاقات زندگیت تصویری رسم کن!!!
همیشه دوست دارم که صرفاً موضوعات انشاء و نقاشی کلیشه ایی و ساده نباشه!!!
بجاش یه موضوع جالب وبحث برانگیز باشه!!!
تکه گچ زرد رنگی برمیدارم و به سمت تخته سیاه حرکت میکنم!!کلاس توی سکوته!گاهاً صدای پچ پچ های لیلاوزینب میادو گاهی هم صدای کشیدن خط های پرسروصدا و باحرص مریم!!!میدونم مشکلش چیه!!!این روز ها با همه سرناسازگاری داره!حتّی بامن،خشمگینه،حواسش هم که کلاً سر کلاس میره مرخصی!!!
از افکارتوی ذهنم جدامیشم و بادستی که حالا بقول بچه ها مخالف دست ماست وبراشون جالبه بزرگ مینویسم از اتفاقات زندگیت تصویری رسم کن! عادت دارم همزمان با نوشتن بلند بلند بخونم این یک قلق معلمی هست،اینطوری هم کلاس دستم هست هم حواس بچّه هاجمع میشه بعداز نوشتن برمی گردم و میگم خیلی خوب حالا شروع کنید هرچه دوست دارید بکشید!!هرقسمت از روزتون هراتفاقی که افتاده فقط یادتون نره خوبی رسم کنید:)!!!!
خودم هم بر طبق عادت به حرکات و کار هاشون دقت میکنم و دورا دور حواسم هست،مابین کارچشمم به فاطمه میفته دختر تپل و لپ قرمزی چشم سبزی که تازه از کلاس ب وارد کلاس من شده!به بالای سرش میرم... ولی با برگه سفیدوخالی مواجه میشم مدادی که بالای سرش با دندون جویده شده دستاشو مشت کرده و با طره موهایی که از زیر مقنعه اش اومده بیرون بازی میکنه!!!ازدرشوخی مثل همیشه میگم رفیق برگهه کاری کرده یا نکنه قلم ودفترت باهم دعواشون شده تعارف نکنی ها بگوخودم به حسابشون میرسم...میخنده وباخنده اش چال عمیقی کنار لپش میفته!!! با صدای بچگونه اش میگه خانم اجازه!!!من نمیدونم چیکارکنم هیچی به ذهنم نمیاد!!میگم پس بزاربهت کمک کنم باهم بریم جلو؛)ببینم
یه نگاه به من کرد یه نگاه هم به ورق سفید!
پرسیدم چرانقاشی نمی کشی؟!
گفت:خانم هیچی به ذهنم نمیاد!!!
گفتم:مدادتو بردار هراونچه برات اتفاق افتاده رسم کن:) مثلاً روزت چطورشروع شده؟!
شروع کرد به تعریف کردن...تارسیدبه اونجاکه یهوگفتش فهمیدم!!!یادتونه هفته پیش راجع به کمک کردن گفتید؟!من دیروز به یه کبوترزخمی کمک کردم!همینو میکشم و قلمش رو برداشت ومشغول جون دادن به ورق سفیدی شدکه روبروش بود!!!
برگه ها جون دارند مابه وسیله ذهنمون بهشون جون میدیم!!!فکروافکارماروی کاغذ جاری میشه و حرکت میکنه!درنهایت این ورق سفیدِبی جونِ که جون می گیره:))...
پ.ن:تاخواستیم از یه ورق عکس بگیریم بقیشونم گفتند عکس نقاشی ما پس چی اینگونه شدکه۶۰تا عکس نقاشی توی حافظه گوشیم موند🙂...
#پاییزی#کلاس#درس #عکاسی#عکس_هنری#هنر#هنری
#زنگ_نقاشی#آزاد#کلاس_درس#زیبایی
#روز_های_دانشجویی#دانشجو_معلّم
بجاش یه موضوع جالب وبحث برانگیز باشه!!!
تکه گچ زرد رنگی برمیدارم و به سمت تخته سیاه حرکت میکنم!!کلاس توی سکوته!گاهاً صدای پچ پچ های لیلاوزینب میادو گاهی هم صدای کشیدن خط های پرسروصدا و باحرص مریم!!!میدونم مشکلش چیه!!!این روز ها با همه سرناسازگاری داره!حتّی بامن،خشمگینه،حواسش هم که کلاً سر کلاس میره مرخصی!!!
از افکارتوی ذهنم جدامیشم و بادستی که حالا بقول بچه ها مخالف دست ماست وبراشون جالبه بزرگ مینویسم از اتفاقات زندگیت تصویری رسم کن! عادت دارم همزمان با نوشتن بلند بلند بخونم این یک قلق معلمی هست،اینطوری هم کلاس دستم هست هم حواس بچّه هاجمع میشه بعداز نوشتن برمی گردم و میگم خیلی خوب حالا شروع کنید هرچه دوست دارید بکشید!!هرقسمت از روزتون هراتفاقی که افتاده فقط یادتون نره خوبی رسم کنید:)!!!!
خودم هم بر طبق عادت به حرکات و کار هاشون دقت میکنم و دورا دور حواسم هست،مابین کارچشمم به فاطمه میفته دختر تپل و لپ قرمزی چشم سبزی که تازه از کلاس ب وارد کلاس من شده!به بالای سرش میرم... ولی با برگه سفیدوخالی مواجه میشم مدادی که بالای سرش با دندون جویده شده دستاشو مشت کرده و با طره موهایی که از زیر مقنعه اش اومده بیرون بازی میکنه!!!ازدرشوخی مثل همیشه میگم رفیق برگهه کاری کرده یا نکنه قلم ودفترت باهم دعواشون شده تعارف نکنی ها بگوخودم به حسابشون میرسم...میخنده وباخنده اش چال عمیقی کنار لپش میفته!!! با صدای بچگونه اش میگه خانم اجازه!!!من نمیدونم چیکارکنم هیچی به ذهنم نمیاد!!میگم پس بزاربهت کمک کنم باهم بریم جلو؛)ببینم
یه نگاه به من کرد یه نگاه هم به ورق سفید!
پرسیدم چرانقاشی نمی کشی؟!
گفت:خانم هیچی به ذهنم نمیاد!!!
گفتم:مدادتو بردار هراونچه برات اتفاق افتاده رسم کن:) مثلاً روزت چطورشروع شده؟!
شروع کرد به تعریف کردن...تارسیدبه اونجاکه یهوگفتش فهمیدم!!!یادتونه هفته پیش راجع به کمک کردن گفتید؟!من دیروز به یه کبوترزخمی کمک کردم!همینو میکشم و قلمش رو برداشت ومشغول جون دادن به ورق سفیدی شدکه روبروش بود!!!
برگه ها جون دارند مابه وسیله ذهنمون بهشون جون میدیم!!!فکروافکارماروی کاغذ جاری میشه و حرکت میکنه!درنهایت این ورق سفیدِبی جونِ که جون می گیره:))...
پ.ن:تاخواستیم از یه ورق عکس بگیریم بقیشونم گفتند عکس نقاشی ما پس چی اینگونه شدکه۶۰تا عکس نقاشی توی حافظه گوشیم موند🙂...
#پاییزی#کلاس#درس #عکاسی#عکس_هنری#هنر#هنری
#زنگ_نقاشی#آزاد#کلاس_درس#زیبایی
#روز_های_دانشجویی#دانشجو_معلّم
۲۱۹.۷k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.