✦✧✧ - ✧✧✦ اجبار p▪︎²⁵

رسیدیم خونه میخواستم برم اتاقم که جونگ کوک صدام کرد
+ا/ت
_بله چیزی شده
+تو خوبی دیگه
_آره چطور
+هیچی شب بخیر
چش شده ولش کن خداروشکر فردا نمیریم شرکت
صبح از زبان ا/ت
پاشدم رفتم پایین دیدم جونگ کوک صبحونه حاضر کرده
+بیدار شدی صبح بخیر بیا صبحونه بخوریم
_چیشده مهربون شدی
+یاااا جای دستت درد نکنه ته
جونگ کوک عجیب شده
صبحونه خوردیم و من رفتم حیاط به گلا آب دادم و نشستم کنار استخر منم دلم میخواست شنا یاد بگیرم ولی از آب خاطره بدی دارم بخاطر همین ازش میترسم
+چیشده ناراحتی
_چیزی نشده
+میدونی دارم به یه چیزی فک میکنم
_چی
+اینکه بهت شنا یاد بدم
_.......ن..نه
+باید یاد بگیری اگه یروز بیوفتی تو آب چی اونموقع که من نیستم نجاتت بدم
_آخه میترسم
+(خنده) از چی
_یاااااااا نخند
+به هر حال میخوام بهت شنا یاد بدم. هستی؟
_.............................
+ا/تتت میخوای یاد بگیری
_آ..آره
+خوبهههههه
(فرض کنید کوک بخواد بهتون شنا یاد بده🤌🥲عررر)

#فیک #فیک_جونگکوک #کیپاپ #بی_تی_اس
#BTS #BTS_ARMY #K_pop #Jungkook