➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑¹⁶
از زبان ارباب:
اون دختر برام فرق داشت...نمیدونم چرا! یه حس خوب ازش منتقل میشه از وقتی اومده حالم بهتر از روزای دیگه شده وقتی روی پاهام خوابید تمام بدنم از خاطرات بد و درد های همیشگی خالی شد چند لحظه فقد منو با خودش برد توی افکارش یه رویای خوب ... دلم میخواد بفهمم چرا اینطوری میشم وقتی میبینمش وقتی میبینمش آروم میشم یهو یانگ وارد شد (همون معاون ارباب که دختره رو اوورده)
_یانگ
_بله
_میگم این که میخوام بگم چیه
_خب
_وقتی یه نفرو ببینی آروم بشی یه حسی....یه حسی که قلبتو به تپش بندازه بهت دست بده...خب این یعنی چی
_بستگی داره به اینکه جنس مخالف باشه یا موافق
_جنس....مخالف
_عشق
وقتی گفت عشق حالم بهم خورد...
_فراموشش کن
_عهههه عاشق کی شدی پسرررر
_هیچی
_به من دروغ نگو که انگار به خودت گفتی
_ساکت شووو
_عاشق شدهههه
بلند شدم و رفتم تو کتابخونه ...
از زبان من:
سعی میکردم یه چرت بزنم ولی نمیتونستم بلند شدم در پنجره رو باز کردم یه باد خنک میخورد تو صورتم ، لبخند زدم دلم میخواست بخوابم ولی تا میرفتم تو رخت خواب فکر سوبین نمیزاشت یه چرت هم بزنم دلم میخواست تمام اتاقای عمارتو بگردم یواشکی رفتم بیرون جوری که میسو نبینتم در اولین اتاق رو باز کردم و رفتم داخلش پر از تخت های دو طبقه بود انگار که خدمتکارا تو همین میموندن
اون دختر برام فرق داشت...نمیدونم چرا! یه حس خوب ازش منتقل میشه از وقتی اومده حالم بهتر از روزای دیگه شده وقتی روی پاهام خوابید تمام بدنم از خاطرات بد و درد های همیشگی خالی شد چند لحظه فقد منو با خودش برد توی افکارش یه رویای خوب ... دلم میخواد بفهمم چرا اینطوری میشم وقتی میبینمش وقتی میبینمش آروم میشم یهو یانگ وارد شد (همون معاون ارباب که دختره رو اوورده)
_یانگ
_بله
_میگم این که میخوام بگم چیه
_خب
_وقتی یه نفرو ببینی آروم بشی یه حسی....یه حسی که قلبتو به تپش بندازه بهت دست بده...خب این یعنی چی
_بستگی داره به اینکه جنس مخالف باشه یا موافق
_جنس....مخالف
_عشق
وقتی گفت عشق حالم بهم خورد...
_فراموشش کن
_عهههه عاشق کی شدی پسرررر
_هیچی
_به من دروغ نگو که انگار به خودت گفتی
_ساکت شووو
_عاشق شدهههه
بلند شدم و رفتم تو کتابخونه ...
از زبان من:
سعی میکردم یه چرت بزنم ولی نمیتونستم بلند شدم در پنجره رو باز کردم یه باد خنک میخورد تو صورتم ، لبخند زدم دلم میخواست بخوابم ولی تا میرفتم تو رخت خواب فکر سوبین نمیزاشت یه چرت هم بزنم دلم میخواست تمام اتاقای عمارتو بگردم یواشکی رفتم بیرون جوری که میسو نبینتم در اولین اتاق رو باز کردم و رفتم داخلش پر از تخت های دو طبقه بود انگار که خدمتکارا تو همین میموندن
۳۴.۲k
۱۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.