از دستِ باران هم
از دستِ باران هم
هرچه آب چکید..،
به آسیابِ تنهایی ریخت..
باران
دلی را باز نکرد،
تنها، تنهاتر کرد،
تنهای تنهایی را
که زیر باران، غسل عشق میکردند..
باران
دلی را نلرزانید..
تنها به خواب برد،
نگاه خیرۀ برف پاک کنی را
که دو دو میزد
برای دیدنِ دوبارۀ عشقی
که همیشه روی پردۀ باران، اکران میشد..
باران
دروغی بیش نبود
بیکسان میدانند،
اوضاعِ بُغرنجِ دلی را
که زیر باران، چروکیدهتر میشود.. ..
#حمیدرضا_هندی
#عاشقانه
هرچه آب چکید..،
به آسیابِ تنهایی ریخت..
باران
دلی را باز نکرد،
تنها، تنهاتر کرد،
تنهای تنهایی را
که زیر باران، غسل عشق میکردند..
باران
دلی را نلرزانید..
تنها به خواب برد،
نگاه خیرۀ برف پاک کنی را
که دو دو میزد
برای دیدنِ دوبارۀ عشقی
که همیشه روی پردۀ باران، اکران میشد..
باران
دروغی بیش نبود
بیکسان میدانند،
اوضاعِ بُغرنجِ دلی را
که زیر باران، چروکیدهتر میشود.. ..
#حمیدرضا_هندی
#عاشقانه
۹.۵k
۱۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.