روز زیبا پارت ۲
روز زیبا پارت ۲
وقتی صدای در اومد همو ول کردیم.
ولی ته ته موهامو ناز میکرد.
جیمین از اتاق بیرون اومد و چند مبل اونورتر من نشست. ولی کل نگاهش به من بود.
پسرا از اتاق اومدن بیرون. هوپی به ته اشاره زد که بره تو اتاق. جیمین هر لحظه نگاهش به من خشمگین تر میشد. تهیونگ اومد و منو برد تو اتاق و گفت که همونجا بمونم. خودش رفت. هوپی منو به سالن حمایت کرد تا اینکه تولدمو دیدم.من به جای جیغ کشیدنو مرسی گفتن، رفتم تو بغل تهیونگ که کیک دستش بود. جیمین( دوست پسر قبلیم)همچنان به من نگاه میکرد. وقتی این کارا تموم شد، همسر جیمین( لیسا)وارد شد و گفت:سلاااااام اوه دیر رسیدم؟ ببخشید به هر حال مینی( من)جان تولدت مبارک. و یک پاکت داد به دستم. گفتم مرسی. لیسا کنار موچی( جیمین)نشست و سرشو گذاشت رو شونه ی موچی. همون موقع تهیونگ یه حلقه ی طلایی توی دستم گذاشت و هر چی اشک بود از چشام ریخت. ته یونگ کیک رو به هوپی داد و خودش منو بغل کرد.
لیسا قیافش جوری بود که انگار به رابطه ی منو تهیونگ حسودیش میشد. بخاطر همین خودشو بیشتر به جیمین نزدیک میکرد. تهیونگ منو برد تو اتاق و بهم گفت:خوشت اومد؟
مینی( من):چرا نیاد؟
دستشو رو صورتم میزد تا اشکام رو پاک کنه.
رفتیم تو هال در حالی که دست همو گرفته بودیم.
یهو جونگ کوک با دوست دخترش( میا)وارد شد.
رو سرم دستی کشید گفت تولدت مبارک آبجی. من میا رو بغل کردم و اونم بغلم کرد. معلوم بود از زمان مدرسه دلمون خیلی برای هم تنگ شده بود. من و میا همکلاسی بودیم. جونگ کوک هم همکلاسی تهیونگ بود. بعد هم جرعت حقیقت بازی کردیم. هوپی به تهیونگ گفت جرعت داری تو همین جمع یکی رو بغل کن. تهیونگ منو بغل کرد. جیمین به میا گفت جرعت داری منو بغل کن. قیافه ی لیسا جوری بود که انگار از جیمین ناراحته. میا نگاهی ب کوک انداخت و کوک سر تکون داد. میا جیمین رو بغل کرد. جیمین به میا در گوشش گفت:فشار بده لیسا شنید و گفت ببخشید و رفت تو اتاق. میا رفت دنبال لیسا منم رفتم. لیسا داشت گریه میکرد
من گفتم نگران نباش لیسا
میا:باید ازش انتقام بگیری.....
ادمین:اگه حمایت نکنین نمیزارم🍊
وقتی صدای در اومد همو ول کردیم.
ولی ته ته موهامو ناز میکرد.
جیمین از اتاق بیرون اومد و چند مبل اونورتر من نشست. ولی کل نگاهش به من بود.
پسرا از اتاق اومدن بیرون. هوپی به ته اشاره زد که بره تو اتاق. جیمین هر لحظه نگاهش به من خشمگین تر میشد. تهیونگ اومد و منو برد تو اتاق و گفت که همونجا بمونم. خودش رفت. هوپی منو به سالن حمایت کرد تا اینکه تولدمو دیدم.من به جای جیغ کشیدنو مرسی گفتن، رفتم تو بغل تهیونگ که کیک دستش بود. جیمین( دوست پسر قبلیم)همچنان به من نگاه میکرد. وقتی این کارا تموم شد، همسر جیمین( لیسا)وارد شد و گفت:سلاااااام اوه دیر رسیدم؟ ببخشید به هر حال مینی( من)جان تولدت مبارک. و یک پاکت داد به دستم. گفتم مرسی. لیسا کنار موچی( جیمین)نشست و سرشو گذاشت رو شونه ی موچی. همون موقع تهیونگ یه حلقه ی طلایی توی دستم گذاشت و هر چی اشک بود از چشام ریخت. ته یونگ کیک رو به هوپی داد و خودش منو بغل کرد.
لیسا قیافش جوری بود که انگار به رابطه ی منو تهیونگ حسودیش میشد. بخاطر همین خودشو بیشتر به جیمین نزدیک میکرد. تهیونگ منو برد تو اتاق و بهم گفت:خوشت اومد؟
مینی( من):چرا نیاد؟
دستشو رو صورتم میزد تا اشکام رو پاک کنه.
رفتیم تو هال در حالی که دست همو گرفته بودیم.
یهو جونگ کوک با دوست دخترش( میا)وارد شد.
رو سرم دستی کشید گفت تولدت مبارک آبجی. من میا رو بغل کردم و اونم بغلم کرد. معلوم بود از زمان مدرسه دلمون خیلی برای هم تنگ شده بود. من و میا همکلاسی بودیم. جونگ کوک هم همکلاسی تهیونگ بود. بعد هم جرعت حقیقت بازی کردیم. هوپی به تهیونگ گفت جرعت داری تو همین جمع یکی رو بغل کن. تهیونگ منو بغل کرد. جیمین به میا گفت جرعت داری منو بغل کن. قیافه ی لیسا جوری بود که انگار از جیمین ناراحته. میا نگاهی ب کوک انداخت و کوک سر تکون داد. میا جیمین رو بغل کرد. جیمین به میا در گوشش گفت:فشار بده لیسا شنید و گفت ببخشید و رفت تو اتاق. میا رفت دنبال لیسا منم رفتم. لیسا داشت گریه میکرد
من گفتم نگران نباش لیسا
میا:باید ازش انتقام بگیری.....
ادمین:اگه حمایت نکنین نمیزارم🍊
۳.۶k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.