پارت◇³⁵
میکردم که یه دفعه دستشو اورد بالا ...ترسیده چشمام و بستم و با دستم جلوی صورتم و گرفتم تا جلوی سیلی که میخواست بزنه رو بگیرم...ولی هیچ اتفاقی نیفتاد ...چن ثاینه ای بود که دستم و روی صورتم گرفته بود که گفت:دستت و بردار...
اروم و با تردید دستم و اورم پایین ...
با خوردن لمس دستش روی صورتم چشمام و باز کردم ...با انگشت شستش اشکم و پاک کرد ...
تهیونگ:از گریه خوشم نمیاد ...پس دیگ گریه نکن ...
بی صدا بهش خیره بودم دیگ حتی گریمم خشک شده بود ...
تهیونگ:کاری که من میکنم ....درد نداره ...فقط لذت داره ...پس خودت و بسپر به من و نترس ...
اگه درد نداره پس دیشب چطور اون همه زجر کشیدم ...چطور هنوز دلم درد میکنه ..هاا
انگار حرفم و از تو چشمام خوند ...که گفت:اون بار اول بود ...شاید درد زیادی داشت ولی تموم شد ..دیگ فقط لذت داره ..مطمئن باش..
تهیونگ ویو
من چرا دارم بهش اطمینان میدم ...چرا سعی دارم بهش بفهمونم که دیگ دردی در پیش نداره ...به چه دلیلی میخوام بهم اعتماد کنه...مگه به جین نگفتم تسخیرت کرده ..حالا خودم گولش و خوردم اینقدر باهاش اروم برخورد میکنم ...
با چشماش بهم خیره بود...با دیدن چشماش یه حس عجیبی داشتم ..اما اصلا ازش سر در نمی اوردم ...دیگ ترسی تو وجودش نمی دیدم ...اروم اروم بود ...سعی کردم از این فرصت استفاده کنم ...دستم و روی پاش کشیدم که چشماش و بست ...لبم و نزدیک گوشش بردم و مکی زدم پشت گوشش اروم گفتم:نترس
اهم اهم 😐اندی بعد....
پاشدم وایسادم و رو دست بلندش کردم ...با وجود گچ پاهاش اصلا سنگین نبود ...انقدر بی حال بود که حتی نتونست چشماش و باز کنه ...رفتم سمت حموم و در با پام باز کردم ...نشوندمش کنار دیوار ...رفتم سمت وان و اب وان تنظیم کردم ...و برگشتم و از جا بلندش کردم و گذاشتمش توی وان ...از خستگی بی هوش شده بود ...اروم شروع کردم شستن موهاشو بدنش ...تموم که شد بلندش کردم اوردم بیرون و با حوله تنش و خشک کردم ...از دیروز لباس کلفتی تنش بود ...فک نکنم لباس دیگه ای داشته باشه ...رفتم سمت کمد لباسم و یکی از تیشرت هام و در اوردم و براش پوشیدم و اروم گذاشتمش روی تخت و خودم رفتم سمت حموم بعد ۲۰ مین اومد بیرون ...لباسم و تنم کردم و باحوله داشتم موهامو خشک میکردم ...تموم که شد رفتم سمت تخت و دراز کشیدم ...
ادامه پارت بعدد💜😂🖐
اروم و با تردید دستم و اورم پایین ...
با خوردن لمس دستش روی صورتم چشمام و باز کردم ...با انگشت شستش اشکم و پاک کرد ...
تهیونگ:از گریه خوشم نمیاد ...پس دیگ گریه نکن ...
بی صدا بهش خیره بودم دیگ حتی گریمم خشک شده بود ...
تهیونگ:کاری که من میکنم ....درد نداره ...فقط لذت داره ...پس خودت و بسپر به من و نترس ...
اگه درد نداره پس دیشب چطور اون همه زجر کشیدم ...چطور هنوز دلم درد میکنه ..هاا
انگار حرفم و از تو چشمام خوند ...که گفت:اون بار اول بود ...شاید درد زیادی داشت ولی تموم شد ..دیگ فقط لذت داره ..مطمئن باش..
تهیونگ ویو
من چرا دارم بهش اطمینان میدم ...چرا سعی دارم بهش بفهمونم که دیگ دردی در پیش نداره ...به چه دلیلی میخوام بهم اعتماد کنه...مگه به جین نگفتم تسخیرت کرده ..حالا خودم گولش و خوردم اینقدر باهاش اروم برخورد میکنم ...
با چشماش بهم خیره بود...با دیدن چشماش یه حس عجیبی داشتم ..اما اصلا ازش سر در نمی اوردم ...دیگ ترسی تو وجودش نمی دیدم ...اروم اروم بود ...سعی کردم از این فرصت استفاده کنم ...دستم و روی پاش کشیدم که چشماش و بست ...لبم و نزدیک گوشش بردم و مکی زدم پشت گوشش اروم گفتم:نترس
اهم اهم 😐اندی بعد....
پاشدم وایسادم و رو دست بلندش کردم ...با وجود گچ پاهاش اصلا سنگین نبود ...انقدر بی حال بود که حتی نتونست چشماش و باز کنه ...رفتم سمت حموم و در با پام باز کردم ...نشوندمش کنار دیوار ...رفتم سمت وان و اب وان تنظیم کردم ...و برگشتم و از جا بلندش کردم و گذاشتمش توی وان ...از خستگی بی هوش شده بود ...اروم شروع کردم شستن موهاشو بدنش ...تموم که شد بلندش کردم اوردم بیرون و با حوله تنش و خشک کردم ...از دیروز لباس کلفتی تنش بود ...فک نکنم لباس دیگه ای داشته باشه ...رفتم سمت کمد لباسم و یکی از تیشرت هام و در اوردم و براش پوشیدم و اروم گذاشتمش روی تخت و خودم رفتم سمت حموم بعد ۲۰ مین اومد بیرون ...لباسم و تنم کردم و باحوله داشتم موهامو خشک میکردم ...تموم که شد رفتم سمت تخت و دراز کشیدم ...
ادامه پارت بعدد💜😂🖐
۱۶۳.۵k
۲۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.