رمان عاشقم باش 🫀🙃 پارات 25
پانیذ،،،خدا لعنتت کنه نیکا
دیانا،،من فکر کنم اونجوری که من زمین خوردم بچه جاذبه جا شد😂😂
نیکا،،نه چیزیش نده وگرنه دردت میگرفت
ارسلان،،شب بود خیلی خوشحال بودم که فردا میخوام برگردم پیش کسی که عاشقش هستم نفسم دیانام
دیانا،،،حس خوبی داشتم خوشحال بودم که فردا نفسم عشقم میخواد برگرده هی بخواب دختر فردا پا میشی میبینی پیشته
وجدان ،،،،چه اعتماد به نفس داری
دیانا،،،تو چرا در هر شرایطی نیشتو باز میزاری
وجدان،،،اصلا به من چه بمیر
دیانا،،،میدونستی خیلی بیشعوری هیننن
صبح شدو من خواب موندم همه خواب بودن منم خوابیده بودم ارسلان یواش اومد خونه دید همه خوابن اول اومد اتاق منو خودش
رفتم دیانا رو بغل کردم به صورت ماهش نگاه کردم چشمام گرم شدو منم خوابم برد
دیانا،،،پا شدم دیدم یک چیز سرمه خواب الود گفتم نیکا باز اومدی پیش من
من،،،بابا پاشو بریم فرودگاه
دیانا،،،،ارسلان اومدی🥺🥺چقدر دلم واست تنگ شده بود😭
دیگه تنهام نزار باشه😭😭🥺🥺
ارسلان،،چرا گریه میکنی قربونت برم من دیگه تنهات نمیزارم الانم پیشتم🥺
دیانا،،،با تمام وجود تا میتونستم بغلش کردم
نیکا و عسل سارا اکیپ پانیذ ،،،،،خوداااا اخی چقدر اینا دلشون نازه🥺🥺🥺
نیکا،،،هین چطونه بیاین پوفیلا بخریم فیلم قشنگیه😂😂
دیانا،،هینننن اقا اینجا دارین چی میگین
ارسلان یک چشم غره رفت
همه مثل سگ بید ترسیده بودن مهدیس که هیچی خشک بود
همه باهم،،،مهدیس خشک شدی
پانیذ،،،ما مثل سگ از ممدو ارسلان میترسیم مهدیس هیچی خشک میشه مثل سگ ازش میترسه ممد خیلی هم خشن نیست هیچی نمیترسه ازش مهدیس جلو راه میره رو مخش میره مهدیس کلن از ممد نمیترسه از ارسلان مثل خود سگ ما حالا از هردوشون میترسیم مهدیس فقط از ارسلان میترسه
بین من زیاد نمیزارم ولی ولی زیاد میزارم🤪🤪🤪👍🫰🏻🫰🏻🫰🏻🫰🏻🫰🏻🫰🏻
دیانا،،من فکر کنم اونجوری که من زمین خوردم بچه جاذبه جا شد😂😂
نیکا،،نه چیزیش نده وگرنه دردت میگرفت
ارسلان،،شب بود خیلی خوشحال بودم که فردا میخوام برگردم پیش کسی که عاشقش هستم نفسم دیانام
دیانا،،،حس خوبی داشتم خوشحال بودم که فردا نفسم عشقم میخواد برگرده هی بخواب دختر فردا پا میشی میبینی پیشته
وجدان ،،،،چه اعتماد به نفس داری
دیانا،،،تو چرا در هر شرایطی نیشتو باز میزاری
وجدان،،،اصلا به من چه بمیر
دیانا،،،میدونستی خیلی بیشعوری هیننن
صبح شدو من خواب موندم همه خواب بودن منم خوابیده بودم ارسلان یواش اومد خونه دید همه خوابن اول اومد اتاق منو خودش
رفتم دیانا رو بغل کردم به صورت ماهش نگاه کردم چشمام گرم شدو منم خوابم برد
دیانا،،،پا شدم دیدم یک چیز سرمه خواب الود گفتم نیکا باز اومدی پیش من
من،،،بابا پاشو بریم فرودگاه
دیانا،،،،ارسلان اومدی🥺🥺چقدر دلم واست تنگ شده بود😭
دیگه تنهام نزار باشه😭😭🥺🥺
ارسلان،،چرا گریه میکنی قربونت برم من دیگه تنهات نمیزارم الانم پیشتم🥺
دیانا،،،با تمام وجود تا میتونستم بغلش کردم
نیکا و عسل سارا اکیپ پانیذ ،،،،،خوداااا اخی چقدر اینا دلشون نازه🥺🥺🥺
نیکا،،،هین چطونه بیاین پوفیلا بخریم فیلم قشنگیه😂😂
دیانا،،هینننن اقا اینجا دارین چی میگین
ارسلان یک چشم غره رفت
همه مثل سگ بید ترسیده بودن مهدیس که هیچی خشک بود
همه باهم،،،مهدیس خشک شدی
پانیذ،،،ما مثل سگ از ممدو ارسلان میترسیم مهدیس هیچی خشک میشه مثل سگ ازش میترسه ممد خیلی هم خشن نیست هیچی نمیترسه ازش مهدیس جلو راه میره رو مخش میره مهدیس کلن از ممد نمیترسه از ارسلان مثل خود سگ ما حالا از هردوشون میترسیم مهدیس فقط از ارسلان میترسه
بین من زیاد نمیزارم ولی ولی زیاد میزارم🤪🤪🤪👍🫰🏻🫰🏻🫰🏻🫰🏻🫰🏻🫰🏻
۱۸.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.