پارت 14
پارت 14
که یهو در باز شد یه سرباز گفت: قربان دزدی که گرفته بودیم فرار کرد
سرهنگ: چطور ممکنه مگه اینجا هر جاس که فرار کنه
جوری داد زد که سرم تیر کشید
من: الان من باید چیکار کنم
سرهنگ:نمی دونم واقعا چی بهتون بگم اما متما باشید که پیداش می کنیم
من: بس منتظر خبرتونم
شماره ام دادم رفتم بیرون
رویا: عوضی فرار کرد
من: مثلا اومدم یکم بگردم هر روز یه مشکل یه اتفاق میوفته
رویا: بریم
رفتیم بام هوا تاریک بود مرغ سوخاری گرفته بودیم می خوردیم
رویا: من رامتین دوست دارم انگار قبلا دیدمش یه حسی دارم
من: رویا تو دوهفته اخه
رویا: خب دل
من: وای خدا
رویا: خودت چی رایان دوست نداری بعد هشت سال
من: هنوز تو قلبم اما هشت سال خیلی زیاد می فهمی
رویا: اره یک ماه نیم میشه که ازاد شدیم
من: ولش کن
رویا: به رایان اعتماد داری
من: نمی دونم نمی دونم کی برام مهمه کی نه کی می تونه کمکم کنه کی نمی تونه فقدر می دونم تنها کساین که برام موندن
رویا: هنوز به فکر انتقامی
من: یادت دوسال پیش
رویا: همون سال که چاقو خوردی
من: اره دختره شکیبا یه چیزی گفته بود قبل چاقو زدنم
رویا: چی
من: گفت که باید بمیرم اقلا به ضرر خودتشه
رویا: چی
من: یه حسی میگی یکی بهش گفته بود منو بکشه
رویا: تو باکی مگه دشمنی داری
من: هیچکی به خدا
رویا: تو جز دایی ت کس دیگه نداری
من: نمی دونم پدرم که اصلا ندیدم مادرم که تو سن کم از دست دادم
رویا: حتی عکس پدرتم ندیدی
من: نه
رویا: اها بهت گفتم دایی ات دیدم چند روز پیش تو پاساژ
من: دیونه دایی من الان المان
رویا: شاید اشتباه دیدم ولش
گوشیم برداشتم که ببینم ساعت چند که خاموش بود
من: رویا گوشی تو بده
رویا: خونه جا گذاشتم
من: پاشو بریم
رفتیم خونه رایان تو راه هم یه عالمه خرید کردیم با خنده وارد خونه شدیم که
رایان و رامتین یهو بهمون حمله کردن
رایان: معلوم کدوم گوری بودین
رامتین: شما گوشی ندارین
رایان: ساعت 12 شب
رامتین: نمی گی نگرانت میشم فرشته
رایان: کجا بودی
رایان جوری داد زد که رویا از ترس بهم چسبید
من: به تو چه
منم داد زدم
رایان: گوشی تو چرا جواب ندادی
من: چون خاموش بود
رایان: تا این موقعه شب معلوم نیست با کدوم پسر بودی گشدی زبونتم دراز
رامتین: داداش همه تخصیر این دختر هست فرشته که این جور ادم نیست
این دختره هرزه اس
چونه رویا لرزید
زدم تو گوش رامتین جوری که افتاد
رویا: فرشته
من: هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر فکرت کثیف باشه رامتین باز این یه چیزی اما تو دیگه چرا وقتی اسم رویا میاری دهنتو اب بکش فهمیدی
رامتین: ابجی هر کی زندان رفته مشکلی داشته دیگه یکی زیر خواب بوده یکی قاتل یکی دزد این که بهش دزدی و قاتلی نمی خوره بس زیر خواب مردم بود
رویا: حرف دهنتو بفهم بابت این چند روز که باهات نون و نمک خوردم بی احترامی نمی کنم
که یهو در باز شد یه سرباز گفت: قربان دزدی که گرفته بودیم فرار کرد
سرهنگ: چطور ممکنه مگه اینجا هر جاس که فرار کنه
جوری داد زد که سرم تیر کشید
من: الان من باید چیکار کنم
سرهنگ:نمی دونم واقعا چی بهتون بگم اما متما باشید که پیداش می کنیم
من: بس منتظر خبرتونم
شماره ام دادم رفتم بیرون
رویا: عوضی فرار کرد
من: مثلا اومدم یکم بگردم هر روز یه مشکل یه اتفاق میوفته
رویا: بریم
رفتیم بام هوا تاریک بود مرغ سوخاری گرفته بودیم می خوردیم
رویا: من رامتین دوست دارم انگار قبلا دیدمش یه حسی دارم
من: رویا تو دوهفته اخه
رویا: خب دل
من: وای خدا
رویا: خودت چی رایان دوست نداری بعد هشت سال
من: هنوز تو قلبم اما هشت سال خیلی زیاد می فهمی
رویا: اره یک ماه نیم میشه که ازاد شدیم
من: ولش کن
رویا: به رایان اعتماد داری
من: نمی دونم نمی دونم کی برام مهمه کی نه کی می تونه کمکم کنه کی نمی تونه فقدر می دونم تنها کساین که برام موندن
رویا: هنوز به فکر انتقامی
من: یادت دوسال پیش
رویا: همون سال که چاقو خوردی
من: اره دختره شکیبا یه چیزی گفته بود قبل چاقو زدنم
رویا: چی
من: گفت که باید بمیرم اقلا به ضرر خودتشه
رویا: چی
من: یه حسی میگی یکی بهش گفته بود منو بکشه
رویا: تو باکی مگه دشمنی داری
من: هیچکی به خدا
رویا: تو جز دایی ت کس دیگه نداری
من: نمی دونم پدرم که اصلا ندیدم مادرم که تو سن کم از دست دادم
رویا: حتی عکس پدرتم ندیدی
من: نه
رویا: اها بهت گفتم دایی ات دیدم چند روز پیش تو پاساژ
من: دیونه دایی من الان المان
رویا: شاید اشتباه دیدم ولش
گوشیم برداشتم که ببینم ساعت چند که خاموش بود
من: رویا گوشی تو بده
رویا: خونه جا گذاشتم
من: پاشو بریم
رفتیم خونه رایان تو راه هم یه عالمه خرید کردیم با خنده وارد خونه شدیم که
رایان و رامتین یهو بهمون حمله کردن
رایان: معلوم کدوم گوری بودین
رامتین: شما گوشی ندارین
رایان: ساعت 12 شب
رامتین: نمی گی نگرانت میشم فرشته
رایان: کجا بودی
رایان جوری داد زد که رویا از ترس بهم چسبید
من: به تو چه
منم داد زدم
رایان: گوشی تو چرا جواب ندادی
من: چون خاموش بود
رایان: تا این موقعه شب معلوم نیست با کدوم پسر بودی گشدی زبونتم دراز
رامتین: داداش همه تخصیر این دختر هست فرشته که این جور ادم نیست
این دختره هرزه اس
چونه رویا لرزید
زدم تو گوش رامتین جوری که افتاد
رویا: فرشته
من: هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر فکرت کثیف باشه رامتین باز این یه چیزی اما تو دیگه چرا وقتی اسم رویا میاری دهنتو اب بکش فهمیدی
رامتین: ابجی هر کی زندان رفته مشکلی داشته دیگه یکی زیر خواب بوده یکی قاتل یکی دزد این که بهش دزدی و قاتلی نمی خوره بس زیر خواب مردم بود
رویا: حرف دهنتو بفهم بابت این چند روز که باهات نون و نمک خوردم بی احترامی نمی کنم
۴.۰k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.