پارت ۳۰ رمان ماه تاریک
صدف:عععع چه جالببب طولانی ترین رابطه من با داداشمه
دنی:صحیح
صدف:البته با یکی تو رابطه...
دنی اخماش رفت تو هم مثل جنیا شده بود برگام ریخت
دنی:کِی؟کجا؟کی؟
صدف:پسر همسایمون یه ۳ هفته بعدشم با یه دختره ی ایکبیری بهم خیانت کرد
دنی:نچ نچ نچ گاوه دیگه
صدف:اره خببب بریم رخت خواب بیاریم که دارم از خواب میمیرمممم
دنی:بریمD:
رخت خوابارو اوردیم پهن کردیم
سینا:خب صدف قلت (نمیدونم درست نوشتم)میزنه پس وسط میخوابه
من که کنارش نمیخوابم
صادق چپش دنی راستش منم پشت صادق اوکی؟
کامی:من؟
سینا:مگه تو رو تخت نمیخوابی
کامی؛ایول پس من رفتممم
صدف:اوکی بچه ها میخوام براتون کتاب ترسناک بخونم
ویو دنی
صادق:اوکی وایسا تا تو کتابو بیاری منو پسرا بریم ببینیم درا قفله اوکیه یا نه
صدف:اوکی
با صادق و سینا رفتیم بیرونی
دنی:صحیح
صدف:البته با یکی تو رابطه...
دنی اخماش رفت تو هم مثل جنیا شده بود برگام ریخت
دنی:کِی؟کجا؟کی؟
صدف:پسر همسایمون یه ۳ هفته بعدشم با یه دختره ی ایکبیری بهم خیانت کرد
دنی:نچ نچ نچ گاوه دیگه
صدف:اره خببب بریم رخت خواب بیاریم که دارم از خواب میمیرمممم
دنی:بریمD:
رخت خوابارو اوردیم پهن کردیم
سینا:خب صدف قلت (نمیدونم درست نوشتم)میزنه پس وسط میخوابه
من که کنارش نمیخوابم
صادق چپش دنی راستش منم پشت صادق اوکی؟
کامی:من؟
سینا:مگه تو رو تخت نمیخوابی
کامی؛ایول پس من رفتممم
صدف:اوکی بچه ها میخوام براتون کتاب ترسناک بخونم
ویو دنی
صادق:اوکی وایسا تا تو کتابو بیاری منو پسرا بریم ببینیم درا قفله اوکیه یا نه
صدف:اوکی
با صادق و سینا رفتیم بیرونی
۹۷۹
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.