منطقه ممنوعه عشق پارت ۴۲
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:42
چشامو که باز کردم صبح شده بود کمی صورتمو کرم زدم و لباس فرممو پوشیدم برای اینکه زخمام دیده نشن ارایش کردم.
موهامو شونه زدم و کیفمو اماده کردم کارت بانکی و گوشیمو برداشتم و زا خونه زدم بیرون حوصله هیچ کسو نداشتم.
تویه شب از همه کس حتی خانوادم متنفر شدم جالبه!
وارد حیاط دانشگاه شدم که دیدم ایو و جونگکوک یه گوشه دارن حرف میزنن.
امیدوارم ایوهم مثل من تو تله اش نیوفته بی توجه بهشون داشتم میرفتم که دستم گرفته شد
جونگکوک:ات میتونیم حرف بزنیم؟
محکم دستمو کشیدم و بدون نگاه کردن بهش گفتم
ات:من حرفی باهات ندارم جناب جئون.
رفتم داخل کلاس و پیش لیا نشستم
لیا:ات.
ات:هوم؟
لیا:دیشب جیمین همه چیو بهم گفت درکت میکنم غر...
ات:میشه بعد کلاس تو بوفه حرف بزنیم؟
لیا:باشه.
لبخند فیکی زدم که جونگکوک وارد شد.
کتابمو باز کردمو نگاش کردم
جونگکوک:بلخره میفهمم چرا منو نادیده میگیری.
همینجوری سرم تو کتابم بود که پوزخندی زدم و دوباره شروع کردم به خوندن کتاب.
با ورود استاد بلند شدیم
استاد:سلام بچه ها
همه:سلام
استاد:خب امروز میدونین که عکاسی داریم پسرا برای خودتون مدل انتخاب کنین و عکاسی کنین.
جونگکوک:من ا...
یونگ هو:ات بامن
استاد:هردو میتونین یه مدل انتخاب کنین.
ات:میشه من فقط مدل یکی باشم؟
استاد:شرمنده اینبار اجازه دست پسراس.
هوففف
جونگکوک:پس منم پارک ات
بدون اینکه نگاش کنم همگی بلند شدیم و رفتیم برا عکاسی یونگ هو شروع کرد به عکس گرفتن ازم.
بعد جونگکوک اومد تا ازم عکاسی کنه بهش نگاه نمیکردم هرچی اسرار میکرد.
عکاسی تموم شد و همه ی عکسایی که جونگکوک گرفته بودن رو دلیت کردم.
و مال یونگ هورو نگه داشتم.
رفتیم داخل کلاس عکسای همه رو نگاه کردیم
استاد:خب الان عکسای جونگکوک...ولی عکسی که داخل پوشه نیس.
جونگکوک:و..ولی چطور م...پارک ات!
سمتم چرخید رومو ازش گرفتم.
استاد:خب حالا ولش بریم سراغ عکس های یونگ هو.
با دیدن عکسای یونگ هو لبخندی زد
استاد:عکسات عالی شدن یونگ هو
جونگکوک:اینم حتما نهمین شگفتی جهانه.
ات:مزخرف نگو تو!
جونگکوک:عکسای من خوشگل تر بودن ولی تو..نه ببخشید شما پاکش کردین.
بعد کتشو از روی صندلی برداشت و کلاسو ترک کرد.
رو به یونگ هو لبخندی زدمو گفتم
ات:عکسامو برام بفرست
یونگ هو:اوکی.
پارت:42
چشامو که باز کردم صبح شده بود کمی صورتمو کرم زدم و لباس فرممو پوشیدم برای اینکه زخمام دیده نشن ارایش کردم.
موهامو شونه زدم و کیفمو اماده کردم کارت بانکی و گوشیمو برداشتم و زا خونه زدم بیرون حوصله هیچ کسو نداشتم.
تویه شب از همه کس حتی خانوادم متنفر شدم جالبه!
وارد حیاط دانشگاه شدم که دیدم ایو و جونگکوک یه گوشه دارن حرف میزنن.
امیدوارم ایوهم مثل من تو تله اش نیوفته بی توجه بهشون داشتم میرفتم که دستم گرفته شد
جونگکوک:ات میتونیم حرف بزنیم؟
محکم دستمو کشیدم و بدون نگاه کردن بهش گفتم
ات:من حرفی باهات ندارم جناب جئون.
رفتم داخل کلاس و پیش لیا نشستم
لیا:ات.
ات:هوم؟
لیا:دیشب جیمین همه چیو بهم گفت درکت میکنم غر...
ات:میشه بعد کلاس تو بوفه حرف بزنیم؟
لیا:باشه.
لبخند فیکی زدم که جونگکوک وارد شد.
کتابمو باز کردمو نگاش کردم
جونگکوک:بلخره میفهمم چرا منو نادیده میگیری.
همینجوری سرم تو کتابم بود که پوزخندی زدم و دوباره شروع کردم به خوندن کتاب.
با ورود استاد بلند شدیم
استاد:سلام بچه ها
همه:سلام
استاد:خب امروز میدونین که عکاسی داریم پسرا برای خودتون مدل انتخاب کنین و عکاسی کنین.
جونگکوک:من ا...
یونگ هو:ات بامن
استاد:هردو میتونین یه مدل انتخاب کنین.
ات:میشه من فقط مدل یکی باشم؟
استاد:شرمنده اینبار اجازه دست پسراس.
هوففف
جونگکوک:پس منم پارک ات
بدون اینکه نگاش کنم همگی بلند شدیم و رفتیم برا عکاسی یونگ هو شروع کرد به عکس گرفتن ازم.
بعد جونگکوک اومد تا ازم عکاسی کنه بهش نگاه نمیکردم هرچی اسرار میکرد.
عکاسی تموم شد و همه ی عکسایی که جونگکوک گرفته بودن رو دلیت کردم.
و مال یونگ هورو نگه داشتم.
رفتیم داخل کلاس عکسای همه رو نگاه کردیم
استاد:خب الان عکسای جونگکوک...ولی عکسی که داخل پوشه نیس.
جونگکوک:و..ولی چطور م...پارک ات!
سمتم چرخید رومو ازش گرفتم.
استاد:خب حالا ولش بریم سراغ عکس های یونگ هو.
با دیدن عکسای یونگ هو لبخندی زد
استاد:عکسات عالی شدن یونگ هو
جونگکوک:اینم حتما نهمین شگفتی جهانه.
ات:مزخرف نگو تو!
جونگکوک:عکسای من خوشگل تر بودن ولی تو..نه ببخشید شما پاکش کردین.
بعد کتشو از روی صندلی برداشت و کلاسو ترک کرد.
رو به یونگ هو لبخندی زدمو گفتم
ات:عکسامو برام بفرست
یونگ هو:اوکی.
۴.۰k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.