عشق ویرانگر
پارت۲۳
که صدای کوک بلند از پشت در اومد
°دختر کجایی بیا دیگه الان این پسره میره
یه نگاه به خودم کردم خوبه خوشگلم از ارایش دست برداشتم و کیف سفیدمو برداشتم و رفتم بیرون کخ کوک دیدم که داشت میرفت قدم برداشتم که صداش کنم که رفت از پله ها پایین بعد چند وقت کفش پاشنه بلند پوشیده بودم و خوب نمیتونستم راه برم تا پله ها تلو تلو رفتم ولی دیگه برای حفظ ابروم درست راه رفتم و از پله ها اروم اومدم پایین که نگاه های سنگینی رو خودم حس کردم دگاه کردم هردوشون نگاه میکردن ولی تهیونگ یه جوری بین عصبی و یه حس عجیب دیگه بود چشه رفتم پایین که کوک شروع کرد به دست زدن
°خانوم من شمارو میشناسم
خندیدم و جواب دادم
+فکر نکنم من شمارو دیده باشم
با خنده ولی جدی سرشو کج کردو و گوشیش و از جیبش در اورد و گفت
°میتونم شماره خانوم زیبایی مثل شمارو داشته باشم؟
چشمام ریز کردم و بهش نگاه کردم و خیلی جدی گفتم
+فکر نمیکنم
چشماشو قد شیش تا کردو گفت
°مطمئنین پشیمون نمیشین ؟
با خنده بهش گفتم
+خیر
سرشو برگردوند و بلند گفت
°اهههه پرید
سرشو برگردوند و خندید و گفت
°واقعا فکر کردی من شمارتو اگه میدادی میگرفتم ؟؟
تعجب کردم و لهش گفتم
+یعنی نمیگرفتی پشیمون نمیشدی اقای محترم؟
°خیر خانوم محترم
هردومون زدیم زیر خنده که تهیونگ گفت
_بسه دیگه تو برو لباساتو عوض کن
منعجب بهش نگاه کردم که گفت
_یه حرفو ده بار نمیزنن
ناراحت برگشتم برم که کوک گفت
°تهیونگگگگ یه امشب بیخیال غیرتی شدن باش بزار حال کنه این بنده خدا زن گرفتی اسیری که نگرفتی
تهیونگ پوزخندی زد و گفت
_غیرتی؟سر این عمرا فقط نمیخوام بقیه فکر کنن حواسم به زنم نیست
سوالی بهش نگاه کردم و اروم گفتم
+همه مردم اینجوری میرن بیرون
انگار صدامو شنید و گفت
_حرف نزن برو لباساتو عوض کن
°ول کن تهیونگ بریم بریم دیر شد
_نه ...
°بریمممم
کوک رفت بیرون تهیونگ با چشماش برام خط و نشون میکشید از کنارش داشتم رد میشدم که پام کج شد و تعادم بهم خورد میخواستم بیوفتم که دستی دور کمرم حلقه شد بهش نگاه کردم تهیونگ بود بهم زل زده بودیم تا حالا متوجه چشماش نشده بودم خیلی خوشگل بود چند ثانیه همینجوری همدیگرو نگاه میکردیم که کوک گفت
°بیایین دیگه چی شد
به خودم اومدم و از بغلش اومدم بیرون و گفتم
+ممنون
و سریع رفتم بیرون از در که اومدم بیرون به نرده ها دست گرفتم که نخورم زمین و اروم از پله ها اومدم پایین و رفتم سمت ماشین که به رنگ خاکستری بود رفتم خیلی قشنگ بود رفتم عقب و نشستم که تهیونگ بعد دو مین اومد و نشست کنار من که.....
شرط
۱۸لایک
۳۵کامنت
که صدای کوک بلند از پشت در اومد
°دختر کجایی بیا دیگه الان این پسره میره
یه نگاه به خودم کردم خوبه خوشگلم از ارایش دست برداشتم و کیف سفیدمو برداشتم و رفتم بیرون کخ کوک دیدم که داشت میرفت قدم برداشتم که صداش کنم که رفت از پله ها پایین بعد چند وقت کفش پاشنه بلند پوشیده بودم و خوب نمیتونستم راه برم تا پله ها تلو تلو رفتم ولی دیگه برای حفظ ابروم درست راه رفتم و از پله ها اروم اومدم پایین که نگاه های سنگینی رو خودم حس کردم دگاه کردم هردوشون نگاه میکردن ولی تهیونگ یه جوری بین عصبی و یه حس عجیب دیگه بود چشه رفتم پایین که کوک شروع کرد به دست زدن
°خانوم من شمارو میشناسم
خندیدم و جواب دادم
+فکر نکنم من شمارو دیده باشم
با خنده ولی جدی سرشو کج کردو و گوشیش و از جیبش در اورد و گفت
°میتونم شماره خانوم زیبایی مثل شمارو داشته باشم؟
چشمام ریز کردم و بهش نگاه کردم و خیلی جدی گفتم
+فکر نمیکنم
چشماشو قد شیش تا کردو گفت
°مطمئنین پشیمون نمیشین ؟
با خنده بهش گفتم
+خیر
سرشو برگردوند و بلند گفت
°اهههه پرید
سرشو برگردوند و خندید و گفت
°واقعا فکر کردی من شمارتو اگه میدادی میگرفتم ؟؟
تعجب کردم و لهش گفتم
+یعنی نمیگرفتی پشیمون نمیشدی اقای محترم؟
°خیر خانوم محترم
هردومون زدیم زیر خنده که تهیونگ گفت
_بسه دیگه تو برو لباساتو عوض کن
منعجب بهش نگاه کردم که گفت
_یه حرفو ده بار نمیزنن
ناراحت برگشتم برم که کوک گفت
°تهیونگگگگ یه امشب بیخیال غیرتی شدن باش بزار حال کنه این بنده خدا زن گرفتی اسیری که نگرفتی
تهیونگ پوزخندی زد و گفت
_غیرتی؟سر این عمرا فقط نمیخوام بقیه فکر کنن حواسم به زنم نیست
سوالی بهش نگاه کردم و اروم گفتم
+همه مردم اینجوری میرن بیرون
انگار صدامو شنید و گفت
_حرف نزن برو لباساتو عوض کن
°ول کن تهیونگ بریم بریم دیر شد
_نه ...
°بریمممم
کوک رفت بیرون تهیونگ با چشماش برام خط و نشون میکشید از کنارش داشتم رد میشدم که پام کج شد و تعادم بهم خورد میخواستم بیوفتم که دستی دور کمرم حلقه شد بهش نگاه کردم تهیونگ بود بهم زل زده بودیم تا حالا متوجه چشماش نشده بودم خیلی خوشگل بود چند ثانیه همینجوری همدیگرو نگاه میکردیم که کوک گفت
°بیایین دیگه چی شد
به خودم اومدم و از بغلش اومدم بیرون و گفتم
+ممنون
و سریع رفتم بیرون از در که اومدم بیرون به نرده ها دست گرفتم که نخورم زمین و اروم از پله ها اومدم پایین و رفتم سمت ماشین که به رنگ خاکستری بود رفتم خیلی قشنگ بود رفتم عقب و نشستم که تهیونگ بعد دو مین اومد و نشست کنار من که.....
شرط
۱۸لایک
۳۵کامنت
۷.۴k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.