پارت آخر،

پارت آخر،
یونا :تعریف کردن کلل ماجرا مرده:اخی من همیشه به دختر به این کیوتی میخواستم میای دختر من شی اسمم کوکه(کوک بی تی اس نه هاا) یونا :آله خونت کجاس بیا بهت نشون بدن بیا سوار ماشین. شو یونا :باشه کوک:بستنی چه مزه ای دوست داری یونا :نمیدونم. احالا. نخوردم کوک :😔شکلاتی خوشمزس برات میگیرم یونا :باشه 😋☺️
چند سال بعد :سلام من یونام امسال میرم تو 19 سال داداشم داداش قبلیم فکر کنم الان 19 سالش باشه بره تو 20 خب بابای من یعنی کوک اون مرد مهربون سال بعدش منو از پدرم یعنی جیمین گرف و آورد پیش خودش و من خوشحالم و زن هم گرفت یه زن خوشگل که از شوهر قبلیش یه دختر از من یکسال کوچیک تر داشت و ما الان خوبیم و خوانوا ه خوبی هستیم اسم مامانم مینا هست و خب اونم خیلی مهربونه
مینا:دخترا یونا و منا:بله مامان مامان :دخترا 1ساعت دیگه باباتون با خوانواده شریکش میاد ها دخترا:حالا کی هستن مامان :منم نمیدونم میان میبینین ولی به پسر دارن دخترا:آها ویو موقع اومدن مهمونا مینا:یونا میری در باز کنی یونا :آره مامان ویو یونا درو که باز کردم با کسایی که دیدم خیلی جا خوردم گفتم :ب بفرنایید ا/ت:ممنونم (توجه خوانواده جیمین میدونن اون دختر خودشونه و جیمین الان خیلی پشیمونع) یونا بفرمایید آقای پارک با هردوتونم
برای پارت بعد هر دو پارت دیگه به علاوه این 10 لایک