۴۲
فردا
ارایشگاه بودم
تق تق
سومی: اخه کسی تو ارایشگاه هم در میزنه
ا/ت: برو درو باز کن
سومی: باشه
سوکو: سلام
سومی: سلام
ا/ت: سوکو تویی
سوکو: ا/ت خوبی
ا/ت: ممنون
سوکو: وقت داری؟
ا/ت: ها اره بیا بشین سومی میتونی ما رو تنها بزاری
سومی: باشه
سوکو: من خیلی شرمندم
ا/ت: با اینکه چون قبلا دوست جونگکوک بودی ازت متنفر بودم ولی الان او دوست پسرمه ازت متنفر نیستم دوست منم میشی منم بهت میگم دشمنت شرمنده چیشده؟
سوکو: من اصلا نمیدونستم شما دوتا بخاطر جیهو جدا شدید ا/ت تو واقعا خوبی که حاضر بودی زندگیت بخاطر دوستت خراب بشه و انجامش دادی من دو ماه که با جیهو ازدواج کردم یک ماه خبر دارم که چه کارایی میکنه یعنی میدونستم چیکار میکرد حتی اون شب دیدم خودش بود
ا/ت: منم خیلی میخواستم باهات حرف بزنم ولی نمیتونستم
سوکو: بعدی که فهمیدم جونگکوک بخاطر جیهو ازت جدا نشده نتونستم تحمل کنم ولی میدونم جونگکوک خیلی دوست داره منم جیهو رو دوست داشتم ولی الان دیگه نه قبلا باورش برام سخت بود ولی هرچه زودتر میخوام ازش جدا شم جیهو ازم جدا میشه بدون هیچ پشیمونی میره به زندگی خرابش ادامه میده ازت میخوام باهاش حرف بزنی یعنی طوری رفتار کنی که بفهمه با این کارش کیارو از دست داده
ا/ت: باشه من واقعا فک میکردم او از من ممنون که اینکارو کردم ولی براش اهمیتی نداشت
سوکو: ولش کن حرفشو نزن با جونگکوک تو رابطه یا نه؟
ا/ت: بهم درخواست داده ولی خب من هنوز قبول نکردم
سوکو: میخوای با نقشه بهش بگیم
ا/ت: چطور؟
سوکو: بهت میگم بیا بریم راستی این دختره دستیارت میتونه کمکمون کنه
ا/ت: سومی بیا یه لحظه
سومی: بله
ا/ت: میتونی برامون یه کاری کنی
سومی: باشه
سوکو: جونگکوک دوستت رو دیده
ا/ت: اره
سوکو: پس به گریم نیاز داریم
دو ساعت بعد
رفتم شرکت جونگکوک
منشی: خانم باز شمایید که
ا/ت: با اقای جئون کار دارم
منشی: اجازه نمیده
ا/ت: میده تو بهش بگو
منشی: نه نمیده
ا/ت: ببین خانم من همه کار ازم بر میاد اخراجت میکنم ها
منشی: تو اخراج کنی منو مگه دست تو
کوک: چیشده منشی دوباره چرا همیشه صدات تا اون سر دنیا میاد
منشی: ببخشید اقا باز این خانم اومده
کوک: ا/ت بیا داخل اتاقم
رفتم داخل اتاقش
کوک: خوش اومدی
ا/ت: منشیت خیلی بده اخراجش کن
کوک: اخراجش کنم؟
ا/ت: اهمم
کوک: چشم هرچی تو بگی
ا/ت: نه گناه داره ولش کن
کوک: باشه چیه داری میخندی
رفتم نزدیکش شدم دستمو گذاشتم دور گردنش اونم دستشو گذاشت دور کمرم
کوک: از حد خودت داری میگذری خانم کیم
صورتمو به صورتش نزدیک کردمو لبشو بوسیدم بعد ازش جدا شدم دستمو گذاشتم رو لبم
ا/ت: واییی
کوک: چیه؟
ا/ت: اولین بارم اومد
یه قدم میزاشت بهم نزدیک میشد منم قدم میزاشتم به عقب
کوک: ولی انگار بار اولت نبود
ا/ت: بود
کوک: نبود
#فیک
ارایشگاه بودم
تق تق
سومی: اخه کسی تو ارایشگاه هم در میزنه
ا/ت: برو درو باز کن
سومی: باشه
سوکو: سلام
سومی: سلام
ا/ت: سوکو تویی
سوکو: ا/ت خوبی
ا/ت: ممنون
سوکو: وقت داری؟
ا/ت: ها اره بیا بشین سومی میتونی ما رو تنها بزاری
سومی: باشه
سوکو: من خیلی شرمندم
ا/ت: با اینکه چون قبلا دوست جونگکوک بودی ازت متنفر بودم ولی الان او دوست پسرمه ازت متنفر نیستم دوست منم میشی منم بهت میگم دشمنت شرمنده چیشده؟
سوکو: من اصلا نمیدونستم شما دوتا بخاطر جیهو جدا شدید ا/ت تو واقعا خوبی که حاضر بودی زندگیت بخاطر دوستت خراب بشه و انجامش دادی من دو ماه که با جیهو ازدواج کردم یک ماه خبر دارم که چه کارایی میکنه یعنی میدونستم چیکار میکرد حتی اون شب دیدم خودش بود
ا/ت: منم خیلی میخواستم باهات حرف بزنم ولی نمیتونستم
سوکو: بعدی که فهمیدم جونگکوک بخاطر جیهو ازت جدا نشده نتونستم تحمل کنم ولی میدونم جونگکوک خیلی دوست داره منم جیهو رو دوست داشتم ولی الان دیگه نه قبلا باورش برام سخت بود ولی هرچه زودتر میخوام ازش جدا شم جیهو ازم جدا میشه بدون هیچ پشیمونی میره به زندگی خرابش ادامه میده ازت میخوام باهاش حرف بزنی یعنی طوری رفتار کنی که بفهمه با این کارش کیارو از دست داده
ا/ت: باشه من واقعا فک میکردم او از من ممنون که اینکارو کردم ولی براش اهمیتی نداشت
سوکو: ولش کن حرفشو نزن با جونگکوک تو رابطه یا نه؟
ا/ت: بهم درخواست داده ولی خب من هنوز قبول نکردم
سوکو: میخوای با نقشه بهش بگیم
ا/ت: چطور؟
سوکو: بهت میگم بیا بریم راستی این دختره دستیارت میتونه کمکمون کنه
ا/ت: سومی بیا یه لحظه
سومی: بله
ا/ت: میتونی برامون یه کاری کنی
سومی: باشه
سوکو: جونگکوک دوستت رو دیده
ا/ت: اره
سوکو: پس به گریم نیاز داریم
دو ساعت بعد
رفتم شرکت جونگکوک
منشی: خانم باز شمایید که
ا/ت: با اقای جئون کار دارم
منشی: اجازه نمیده
ا/ت: میده تو بهش بگو
منشی: نه نمیده
ا/ت: ببین خانم من همه کار ازم بر میاد اخراجت میکنم ها
منشی: تو اخراج کنی منو مگه دست تو
کوک: چیشده منشی دوباره چرا همیشه صدات تا اون سر دنیا میاد
منشی: ببخشید اقا باز این خانم اومده
کوک: ا/ت بیا داخل اتاقم
رفتم داخل اتاقش
کوک: خوش اومدی
ا/ت: منشیت خیلی بده اخراجش کن
کوک: اخراجش کنم؟
ا/ت: اهمم
کوک: چشم هرچی تو بگی
ا/ت: نه گناه داره ولش کن
کوک: باشه چیه داری میخندی
رفتم نزدیکش شدم دستمو گذاشتم دور گردنش اونم دستشو گذاشت دور کمرم
کوک: از حد خودت داری میگذری خانم کیم
صورتمو به صورتش نزدیک کردمو لبشو بوسیدم بعد ازش جدا شدم دستمو گذاشتم رو لبم
ا/ت: واییی
کوک: چیه؟
ا/ت: اولین بارم اومد
یه قدم میزاشت بهم نزدیک میشد منم قدم میزاشتم به عقب
کوک: ولی انگار بار اولت نبود
ا/ت: بود
کوک: نبود
#فیک
۱۲.۶k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.