پارت اخر
از زبان ات
با هم برگشتیم خونه رفتیم تو اتاق ولی تا رفتم روح از سرم رفت
گفتم:کوک اینجا چرا اینجوریه
گفت:ات خب چیزه ببخشید بیبی وقتی نبودی من این بلا رو سر اینجا آوردم
گفتم:دیوونه ای تو
گفت:اره میدونم دیوونه توئم
خندیدیم با هم
گفتم:خب بسه کمک کن تا اینجا رو جمع کنیم خرابکار
گفت:باشه
با هم اتاقو جمع جور کردیم
وسایلمو چیدم تو اتاقمون دوباره
گفت:ات دیگه هیچوقت نرو
گفتم:من خیلی دوستت داشتم خودت کاری کردی که رفتم
گفت:هنوزم دوسم داری
گفتم:معلومه که دارم ولی باید قول بدی دیگه به هیچ دختری نزدیک نشی
گفت:قول میدم ات من دختره رو بعد اینکه فهمیدم چه غلطی کردم کشتم
گفتم:چیکار کردی تو
گفت:کشتمش هیچکس حق نداره به جز تو بدن منو ببینه وگرنه میکشمش
گفتم:،دوستت دارم
گفت:من خیلی بیشتر دوستت دارم
میخواست بوسم کنه که حالم بد شد رفتم دستشویی بالا آوردم
اومدم بیرون
گفت:ات عزیزم حالت خوبه
گفتم:نمیدونم چرا چند روزه هی حالم بد میشه زیر دلم بد جور تیر میکشه
گفت:پاشو بریم دکتر
گفتم:باشه
رفتیم دکتر آزمایش دادم دکتر گفت:
تبریک میگم شما باردارید
منو کوک خیلی خوشحال شدیم و رفتیم عمارت
کوک از اون موقع به بعد دیگه هیچ وقت دست روم بلند نکرد ۹ ماه بعد هم بچمون به دنیا اومدم یه دختر ناز خوشگل شبیه خود کوک بود
پایان❤️
با هم برگشتیم خونه رفتیم تو اتاق ولی تا رفتم روح از سرم رفت
گفتم:کوک اینجا چرا اینجوریه
گفت:ات خب چیزه ببخشید بیبی وقتی نبودی من این بلا رو سر اینجا آوردم
گفتم:دیوونه ای تو
گفت:اره میدونم دیوونه توئم
خندیدیم با هم
گفتم:خب بسه کمک کن تا اینجا رو جمع کنیم خرابکار
گفت:باشه
با هم اتاقو جمع جور کردیم
وسایلمو چیدم تو اتاقمون دوباره
گفت:ات دیگه هیچوقت نرو
گفتم:من خیلی دوستت داشتم خودت کاری کردی که رفتم
گفت:هنوزم دوسم داری
گفتم:معلومه که دارم ولی باید قول بدی دیگه به هیچ دختری نزدیک نشی
گفت:قول میدم ات من دختره رو بعد اینکه فهمیدم چه غلطی کردم کشتم
گفتم:چیکار کردی تو
گفت:کشتمش هیچکس حق نداره به جز تو بدن منو ببینه وگرنه میکشمش
گفتم:،دوستت دارم
گفت:من خیلی بیشتر دوستت دارم
میخواست بوسم کنه که حالم بد شد رفتم دستشویی بالا آوردم
اومدم بیرون
گفت:ات عزیزم حالت خوبه
گفتم:نمیدونم چرا چند روزه هی حالم بد میشه زیر دلم بد جور تیر میکشه
گفت:پاشو بریم دکتر
گفتم:باشه
رفتیم دکتر آزمایش دادم دکتر گفت:
تبریک میگم شما باردارید
منو کوک خیلی خوشحال شدیم و رفتیم عمارت
کوک از اون موقع به بعد دیگه هیچ وقت دست روم بلند نکرد ۹ ماه بعد هم بچمون به دنیا اومدم یه دختر ناز خوشگل شبیه خود کوک بود
پایان❤️
۸۱.۰k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.