(پارت 29) .I wish I never saw it
جیمین: تو در مورد من چی فکر کردی هاااا؟؟؟ فکر کردی جون ادمای بی گناهو میگیرم هااا؟؟؟
فکر کردی مثل اون حرومزاده هایی که قاچاغ انسان میکنن دخترای 14،15سالرو میدوزدن بهشون تجاوز میکنن بدناشونو تیکه تیکه میکنن برای فروش میفرستن اونوره اب یا توشون مواد جاسازی میکنن هااااا؟؟؟ جواب بده فکر میکنی یکی از اینام؟؟؟؟ ارههههه
جیمین: اشتباه فکر کردی پارک ا ت
باورم نمیشد همچین کاری رو با دخترا میکردن دلم خیلی براشون سوخت نمیدونستم اشکام برای دادای جیمین یا دخترای بی گناه هق هقام بلند شدن
جیمین انگار به خودش اومد سمتم قدم برداشت بغلم کرد گریه هام بیشتر شد
جیمین: هییییش... ببخشید نباید سرت داد میزدم
اروم خوابوندم رو تخت درد خفیفی زیر دلم گرفته بود
پتو رو کشید روم
جیمین:فردا باید بچه رو سقط کنیم
رفت بیرون
رفتنش مساوی شد با شروع گریه هام تا خوده صبح گریه کردم
دردم هر لحظه بیشتر میشد ساعت چهار صبح بود نفهمیدم کی خوابم برد...
ا ت: جیمین... هق هق... خواهش میکنم
ا ت: نکشش هق
جیمین: اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی تورو هم میکشم
بنــــگ
بچه رو تو دستای جیمین عرق خون دیدم
ا ت: نهههههه
با تکون خوردنم چشمامو باز کردم اولین چیزی که دیدم صورت نگران جیمین بود خودمو انداختم بغلش گریه کردم
جیمین: هییییش... چیزی نیست... من کنارتم
فکر کردی مثل اون حرومزاده هایی که قاچاغ انسان میکنن دخترای 14،15سالرو میدوزدن بهشون تجاوز میکنن بدناشونو تیکه تیکه میکنن برای فروش میفرستن اونوره اب یا توشون مواد جاسازی میکنن هااااا؟؟؟ جواب بده فکر میکنی یکی از اینام؟؟؟؟ ارههههه
جیمین: اشتباه فکر کردی پارک ا ت
باورم نمیشد همچین کاری رو با دخترا میکردن دلم خیلی براشون سوخت نمیدونستم اشکام برای دادای جیمین یا دخترای بی گناه هق هقام بلند شدن
جیمین انگار به خودش اومد سمتم قدم برداشت بغلم کرد گریه هام بیشتر شد
جیمین: هییییش... ببخشید نباید سرت داد میزدم
اروم خوابوندم رو تخت درد خفیفی زیر دلم گرفته بود
پتو رو کشید روم
جیمین:فردا باید بچه رو سقط کنیم
رفت بیرون
رفتنش مساوی شد با شروع گریه هام تا خوده صبح گریه کردم
دردم هر لحظه بیشتر میشد ساعت چهار صبح بود نفهمیدم کی خوابم برد...
ا ت: جیمین... هق هق... خواهش میکنم
ا ت: نکشش هق
جیمین: اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی تورو هم میکشم
بنــــگ
بچه رو تو دستای جیمین عرق خون دیدم
ا ت: نهههههه
با تکون خوردنم چشمامو باز کردم اولین چیزی که دیدم صورت نگران جیمین بود خودمو انداختم بغلش گریه کردم
جیمین: هییییش... چیزی نیست... من کنارتم
۱۳۲.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.