خاطره ی دبیرستان
خاطره ی دبیرستان
پارت ۱۰
ویو ا/ت
صبح با دل دردی بدی بیدار شدم آخ کوک خدا لعنتت که
کوک: اومم صبح بخیر پرنسسم(بم)
ا/ت: زهرمار کوفت ولم کن متجاوزگر ( گریه)
کوک: متاسفم متاسفم پرنسسم من من مست بودم ( تعجب )
ا/ت: کثافت ولم کن تو یه عوضی به تمام معنایی من نزاشته بودم دخترونگیم رو بگیرن ولی تو تو چیکار کردی .. بلند شدم با همون شکم دردم رفتم دست شویی
کوک
خوشحالم ب.کره گیش رو گرفتم دیدم ا/ت با شکم درد اومد بیرون از دست شویی دلم نیومد رفتم بغلش کردم
ا/ت: بزارم زمین دیونه ولم کن(داد کمی)
بدون اینکه توجه کنم بغلش کردم گذاشتمش روتخت
ا/ت: گفتم(گرفت جلو دهنش)
کوک: هیس چیزی نمیخوام بشنوم
دستم رو بردم رو شکمش ماساژش دادم پشتش رو کرد به من حدود یک ربع میشد ماساژش میدادم دیدم ا/ت به کیوتی خوابیده
آروم پتو رو روش کشیدم بوسه ریزی گذاشتم رو گونش پاشدم لباس پوشیدم رفتم به کار هام برسم
ویو ا/ت
داشت شکمم رو ماساژ میداد واقعا درد میکرد آیی نمیدونم که کی خوابم
از خواب پاشدم به ساعت نگاه کردم ۶ عصر بود اووو مگه چقدر خوابیدم پاشدم
رفتم دست و صورتم رو شستم خودم رو مرتب کردم نشستم رو تخت
ویو یوجین
چند روزی بود ا/ت نبود مدیریت شرکت رو لیا بر عهده گرفته بود نگرانش بودم به پلیس گزارش کردم ولی نبود که نبود آب شده بود رفته بود زمین دلم براش تنگ شده واسه اون چشاش واسه بوش همه چیش که یهو چیزی به ذهنم رسید نکنه اون پسر چی بود اسمش ها جئون اون کاری کرده چون اونم شرکت نمیاد پس خودشه
ویو لیا
پرونده هایی که تو اتاق ا/ت بود رو داشتم برمیداشتم چقدر جاش خالیه دلم براتتتت تنگ شدهههه (گریه)
یوجین: چه اتفاقی افتاده لیا چرا گریه میکنی
لیا: دلم برای بچم تنگ شده ا/ت من کجاست (گریه ی شدید)
یوجین: گریه نکن پیداش میکنیم فکر کنم من بدونم پیش کیه؟(پوزخند)
لیا: (پاک کرد اشک) کی؟
یوجین: جئون(یه ابروش رو داد بالا)
لیا: چ..چی؟(تعجب)
یوجین: هه نکنه نمیدونی جئون عشق اول ا/ت بود؟
لیا: میدونم میدونم ولی چرا ا/ت ازش متنفره تازه چند بار بهش نه گفته
یوجین: اون آدم رو من میشناسم(پوزخند)
لیا: م...من.ظو..رت چیه؟(لکنت)
یوجین: بعدا میفهمی( از اتاق رفت بیرون)
__
ویو ا/ت
شب بود شامم رو خورده بودم ولی نمیدونم چرا اون دیونه نیومده بود پاشدم تشکر کردم رفتم تو اتاقی که بهم دادن خوابم نمیبرد به فکر رفته بودم که....
ادامه دارد...
اسلاید دوم(ا/ت)
اسلاید سوم (لیا)
اسلاید چهارم ( یوجین)
پارت ۱۰
ویو ا/ت
صبح با دل دردی بدی بیدار شدم آخ کوک خدا لعنتت که
کوک: اومم صبح بخیر پرنسسم(بم)
ا/ت: زهرمار کوفت ولم کن متجاوزگر ( گریه)
کوک: متاسفم متاسفم پرنسسم من من مست بودم ( تعجب )
ا/ت: کثافت ولم کن تو یه عوضی به تمام معنایی من نزاشته بودم دخترونگیم رو بگیرن ولی تو تو چیکار کردی .. بلند شدم با همون شکم دردم رفتم دست شویی
کوک
خوشحالم ب.کره گیش رو گرفتم دیدم ا/ت با شکم درد اومد بیرون از دست شویی دلم نیومد رفتم بغلش کردم
ا/ت: بزارم زمین دیونه ولم کن(داد کمی)
بدون اینکه توجه کنم بغلش کردم گذاشتمش روتخت
ا/ت: گفتم(گرفت جلو دهنش)
کوک: هیس چیزی نمیخوام بشنوم
دستم رو بردم رو شکمش ماساژش دادم پشتش رو کرد به من حدود یک ربع میشد ماساژش میدادم دیدم ا/ت به کیوتی خوابیده
آروم پتو رو روش کشیدم بوسه ریزی گذاشتم رو گونش پاشدم لباس پوشیدم رفتم به کار هام برسم
ویو ا/ت
داشت شکمم رو ماساژ میداد واقعا درد میکرد آیی نمیدونم که کی خوابم
از خواب پاشدم به ساعت نگاه کردم ۶ عصر بود اووو مگه چقدر خوابیدم پاشدم
رفتم دست و صورتم رو شستم خودم رو مرتب کردم نشستم رو تخت
ویو یوجین
چند روزی بود ا/ت نبود مدیریت شرکت رو لیا بر عهده گرفته بود نگرانش بودم به پلیس گزارش کردم ولی نبود که نبود آب شده بود رفته بود زمین دلم براش تنگ شده واسه اون چشاش واسه بوش همه چیش که یهو چیزی به ذهنم رسید نکنه اون پسر چی بود اسمش ها جئون اون کاری کرده چون اونم شرکت نمیاد پس خودشه
ویو لیا
پرونده هایی که تو اتاق ا/ت بود رو داشتم برمیداشتم چقدر جاش خالیه دلم براتتتت تنگ شدهههه (گریه)
یوجین: چه اتفاقی افتاده لیا چرا گریه میکنی
لیا: دلم برای بچم تنگ شده ا/ت من کجاست (گریه ی شدید)
یوجین: گریه نکن پیداش میکنیم فکر کنم من بدونم پیش کیه؟(پوزخند)
لیا: (پاک کرد اشک) کی؟
یوجین: جئون(یه ابروش رو داد بالا)
لیا: چ..چی؟(تعجب)
یوجین: هه نکنه نمیدونی جئون عشق اول ا/ت بود؟
لیا: میدونم میدونم ولی چرا ا/ت ازش متنفره تازه چند بار بهش نه گفته
یوجین: اون آدم رو من میشناسم(پوزخند)
لیا: م...من.ظو..رت چیه؟(لکنت)
یوجین: بعدا میفهمی( از اتاق رفت بیرون)
__
ویو ا/ت
شب بود شامم رو خورده بودم ولی نمیدونم چرا اون دیونه نیومده بود پاشدم تشکر کردم رفتم تو اتاقی که بهم دادن خوابم نمیبرد به فکر رفته بودم که....
ادامه دارد...
اسلاید دوم(ا/ت)
اسلاید سوم (لیا)
اسلاید چهارم ( یوجین)
۲۸.۱k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.