فیک(??Why you)پارت(73)
ا/ت:هههههههههههههههههههههههه!جیغ فرابنفشی*
همچنان گوشا گرفته شده*
ا/ت:آخ گلوم
موجیو:الباب!
موجیو تند تند با اینکه کوچولو بود البته اندازه نصفه پاهای ا/ت ،داشت میومد از پله ها پایین که یهو پرید تو بغل ا/ت*
ا/ت:گرفتن*
موجیو:الباب جونم کی باهاتون چیکار کرده بگین تابیچارش کنم!
ا/ت:موجیو.خنده*
اعضا:نگاه*
شوگا:گوشام.....
ا/ت موجیو رو گذاشت رو زمین *
ا/ت:چیزی نیست موجیو .نگاه کردن به اعضا*
ا/ت:بچه ها بازم سروصدا کردن منم گفتم بیام خودی نشون بدم .لبخند*
جین:ا/ت دختر واقعا الان حنجرت سالمه؟!
ا/ت:یس
تهیونگ:وای به حال اونی که میخواد تورو بگیره.....بدبخت شد بدبخت!
ا/ت:یا مگه من ممه دختر به این خوبی نازی آرومی.
تهیونگ:صدالبته!
ا/ت:تیکه ننداز:|
جیمین:ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:برگشت سمت جیمین *
ا/ت:اهوم،مرسی که پرسیدی .لبخند*
جیمین:لبخند*
ا/ت:خوب خوب ......ا/ت رفت سمت آشپز خونه*
ا/ت:ببینم داشتین چیکار میکردین؟؟
جین:گفتم که ....تو حرف گوش کردی منم دارم کارمو میکنم.لیخند هندسامی*
ا/ت:واو پس دارین سوپ می ....نگاه کرد به همه*
ا/ت:می پزین
تهیونگ:یس
ا/ت:منم کمک میکنم...آستیناشو زد بالا*
جیهوپ:مطمئنی حالت خوبه؟؟(حسودیم شد از این همه نگرانییییی)
ا/ت:اوووو یکمی سردرد داشتم دیگه،چیزیم نیست خوب شدم
جیهوپ:باشه
جین:خوب پس بریم تو کارش
همه میخواستیم هجوم بیاریم( البته بجز شوگا) به آشپز خونه که.*
جین:فقط آشپز خونمو نابود نکنین!ته تو نیا!
تهیونگ:چی!چرا؟!
جین:دست و پا چلفتی ای!
تهیونگ:وات؟
جین:همین که گفتم!
تهیونگ با لب آویزون و اخمای توهم رفته میخواست بره که *
ا/ت:جین شی فکر کنم یکمی به کمک نیاز دارم
جین:چیزی شده؟
ا/ت:درست نیست آقای پیرخرفت؟
تهیونگ:وایساد*برگشت سمت ا/ت*
ا/ت:نگاه کردن به جین*
ا/ت:تولوخدا..نگاه مظلوم*
جین:ای خدا.........باشه اونجوری نگاه نکن
ا/ت:آخ جون!
نگاه کرد به ته و اشاره رد بیاد*
تهیونگ:واو .لبخند جذاب*
رفت آشپز خونه پیشه بقیه همگی میخواستن شروع کنن که...*
موجیو:پس من چی؟
همه به موجیو نگاه کردن*
ا/ت:عا عا مگه میشه تورو فراموش کنم....بیا.لبخند*
موجیو:پا تند کرد و رفت توی آشپز خونه*
همه کارا رو شروع کرده بودن ا/ت میخواست مرغارو بشوره که.......*
شوگا:از دست ا/ت گرفت گذاشت پیش سینک ظرف شویی و آستینای پیراهن مشکیشو بالا زد که تتوی طرح اژدهاش که از روی گردن تا دستاش بود نمایان شد*
ا/ت:ممنون.لبخند*
شوگا:اهوم.لبخند*
بقیه اعضا:تعجب*
شوگا:ببندین تا پشه نره توش
جیهوپ:خنده*
جین:یا مواظب باش
ا/ت:باشه باشه
همه سرگرم یکاری بودن
جونگ کوک وارد عمارت شد قصد رفتن به اتاقش رو داشت ولی صدا هایی توجهش رو جلب کرد پس صدا رو دنبال کرد رسید به آشپز خونه عمارت
اعضا و ا/ت و موجیو رو دید که سرگرم آشپزین
پس بیخیال رفت سمت اتاقش *
سلام بیبی های خودم چطورین؟؟
دلتون برام تنگ نشده بود؟؟؟😂💜
خوب ببخشید که نتونستم به قوام عمل کنم...این چندوقت مشکلی برام پیش اومده بود ولی سعی کردم برطرف کنم و با قدرت بیشتری ایندفعه برگشتم
امیدوارم از فیکام لذت ببرین فرشته های من
دوستون دارم💜
همچنان گوشا گرفته شده*
ا/ت:آخ گلوم
موجیو:الباب!
موجیو تند تند با اینکه کوچولو بود البته اندازه نصفه پاهای ا/ت ،داشت میومد از پله ها پایین که یهو پرید تو بغل ا/ت*
ا/ت:گرفتن*
موجیو:الباب جونم کی باهاتون چیکار کرده بگین تابیچارش کنم!
ا/ت:موجیو.خنده*
اعضا:نگاه*
شوگا:گوشام.....
ا/ت موجیو رو گذاشت رو زمین *
ا/ت:چیزی نیست موجیو .نگاه کردن به اعضا*
ا/ت:بچه ها بازم سروصدا کردن منم گفتم بیام خودی نشون بدم .لبخند*
جین:ا/ت دختر واقعا الان حنجرت سالمه؟!
ا/ت:یس
تهیونگ:وای به حال اونی که میخواد تورو بگیره.....بدبخت شد بدبخت!
ا/ت:یا مگه من ممه دختر به این خوبی نازی آرومی.
تهیونگ:صدالبته!
ا/ت:تیکه ننداز:|
جیمین:ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:برگشت سمت جیمین *
ا/ت:اهوم،مرسی که پرسیدی .لبخند*
جیمین:لبخند*
ا/ت:خوب خوب ......ا/ت رفت سمت آشپز خونه*
ا/ت:ببینم داشتین چیکار میکردین؟؟
جین:گفتم که ....تو حرف گوش کردی منم دارم کارمو میکنم.لیخند هندسامی*
ا/ت:واو پس دارین سوپ می ....نگاه کرد به همه*
ا/ت:می پزین
تهیونگ:یس
ا/ت:منم کمک میکنم...آستیناشو زد بالا*
جیهوپ:مطمئنی حالت خوبه؟؟(حسودیم شد از این همه نگرانییییی)
ا/ت:اوووو یکمی سردرد داشتم دیگه،چیزیم نیست خوب شدم
جیهوپ:باشه
جین:خوب پس بریم تو کارش
همه میخواستیم هجوم بیاریم( البته بجز شوگا) به آشپز خونه که.*
جین:فقط آشپز خونمو نابود نکنین!ته تو نیا!
تهیونگ:چی!چرا؟!
جین:دست و پا چلفتی ای!
تهیونگ:وات؟
جین:همین که گفتم!
تهیونگ با لب آویزون و اخمای توهم رفته میخواست بره که *
ا/ت:جین شی فکر کنم یکمی به کمک نیاز دارم
جین:چیزی شده؟
ا/ت:درست نیست آقای پیرخرفت؟
تهیونگ:وایساد*برگشت سمت ا/ت*
ا/ت:نگاه کردن به جین*
ا/ت:تولوخدا..نگاه مظلوم*
جین:ای خدا.........باشه اونجوری نگاه نکن
ا/ت:آخ جون!
نگاه کرد به ته و اشاره رد بیاد*
تهیونگ:واو .لبخند جذاب*
رفت آشپز خونه پیشه بقیه همگی میخواستن شروع کنن که...*
موجیو:پس من چی؟
همه به موجیو نگاه کردن*
ا/ت:عا عا مگه میشه تورو فراموش کنم....بیا.لبخند*
موجیو:پا تند کرد و رفت توی آشپز خونه*
همه کارا رو شروع کرده بودن ا/ت میخواست مرغارو بشوره که.......*
شوگا:از دست ا/ت گرفت گذاشت پیش سینک ظرف شویی و آستینای پیراهن مشکیشو بالا زد که تتوی طرح اژدهاش که از روی گردن تا دستاش بود نمایان شد*
ا/ت:ممنون.لبخند*
شوگا:اهوم.لبخند*
بقیه اعضا:تعجب*
شوگا:ببندین تا پشه نره توش
جیهوپ:خنده*
جین:یا مواظب باش
ا/ت:باشه باشه
همه سرگرم یکاری بودن
جونگ کوک وارد عمارت شد قصد رفتن به اتاقش رو داشت ولی صدا هایی توجهش رو جلب کرد پس صدا رو دنبال کرد رسید به آشپز خونه عمارت
اعضا و ا/ت و موجیو رو دید که سرگرم آشپزین
پس بیخیال رفت سمت اتاقش *
سلام بیبی های خودم چطورین؟؟
دلتون برام تنگ نشده بود؟؟؟😂💜
خوب ببخشید که نتونستم به قوام عمل کنم...این چندوقت مشکلی برام پیش اومده بود ولی سعی کردم برطرف کنم و با قدرت بیشتری ایندفعه برگشتم
امیدوارم از فیکام لذت ببرین فرشته های من
دوستون دارم💜
۸.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.