p.5
3:0۰
(ا.ت)
باصدای بلندی که مثل یونگی بود بلند شدم !!
&ولی بابااااا تو حق نداریییی تو با خانوادش مشکل داری به اون چیکار داریییییی هاااااا
اصلا چرا میخوای بکشیشوننن!!!
باصدای اروم تر:
من بعد از سالها دوباره عاشق شدم که بکشیش؟!!!
دیگه نمیخوام باهات کار کنم ..
اگه بخوای این کارو کنی وارثت رو نمیگیرم ..
ودف؟! چه خبره؟!!!
کیو میخواد بکشه؟؟؟
در باز شد سریع خودمو به خواب زدم!
یونگی: ازشون متنفرم از همشونننن!!
یه جوری که مثلا بیدار شدم خودمو به طرف یونگی کردم و چشمامو مالیدمو پرسیدم: چیزی شده؟؟
یونگی که معلوم نیست چرا دست پاچه شد گفت: من؟؟!!! نههه اصلاااا چیزی نشده کهههه!! هههه
جوری نگاش کردم که بفهمه من خر نیستم!!
یونگی معذب شدو خودشو جمع کرد:هم... خب راستششششش.. اگه بخوام راستشو بگم با بابام دعوام شد!!
پس خودش بوده !! ولی ... کیو میخواد بکشه؟!! عاشق کیه؟!!!
ا.ت: اهاااااا!!
ا.ت:راستی چرا خونه نیومدن؟!
یونگی:اهممم راستش اونا تو بوسان زندگی میکنن اینجا خونه منه !
با چشمای باز و پشم های خزان شدهام به او نگاه کردم(🤦🏼♀️😂)
ا.ت: وا...وااااتتتتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یونگی: اهم خب اره!!
تک فرزندم راستش ..
همه چی در ختیارمه:))
ا.ت:اهاااااا اوکییییی
یونگی: راستی ببخشید با صدای من بلند شدی:/
ا.ت:نه نه نه اصلا !! فقط !! یه لیوان اب میاری:))
باید ازین فرصت استفاده میکردمو همه چیزو میفهمیدم ..!
یونگی: باشه حتما!!
به محض اینکه یونگی رفت شروع کردم به گشتن
....
چ...چ..چیییییی!!!!!
ا..صل...حهههه؟؟؟
اصلحهعههعع!!!!!
الک..یه بابا ...
صدام لرزون بود ..!
نکنه منو میگفته؟!
میخواسته منو بکشه؟!!!
نه .. نه بابا !!
ههه..
یهو در باز شد...
@Mochi_park
#fan_fake
#BTS
#Suga
#ماه_خیلی_قشنگه
(ا.ت)
باصدای بلندی که مثل یونگی بود بلند شدم !!
&ولی بابااااا تو حق نداریییی تو با خانوادش مشکل داری به اون چیکار داریییییی هاااااا
اصلا چرا میخوای بکشیشوننن!!!
باصدای اروم تر:
من بعد از سالها دوباره عاشق شدم که بکشیش؟!!!
دیگه نمیخوام باهات کار کنم ..
اگه بخوای این کارو کنی وارثت رو نمیگیرم ..
ودف؟! چه خبره؟!!!
کیو میخواد بکشه؟؟؟
در باز شد سریع خودمو به خواب زدم!
یونگی: ازشون متنفرم از همشونننن!!
یه جوری که مثلا بیدار شدم خودمو به طرف یونگی کردم و چشمامو مالیدمو پرسیدم: چیزی شده؟؟
یونگی که معلوم نیست چرا دست پاچه شد گفت: من؟؟!!! نههه اصلاااا چیزی نشده کهههه!! هههه
جوری نگاش کردم که بفهمه من خر نیستم!!
یونگی معذب شدو خودشو جمع کرد:هم... خب راستششششش.. اگه بخوام راستشو بگم با بابام دعوام شد!!
پس خودش بوده !! ولی ... کیو میخواد بکشه؟!! عاشق کیه؟!!!
ا.ت: اهاااااا!!
ا.ت:راستی چرا خونه نیومدن؟!
یونگی:اهممم راستش اونا تو بوسان زندگی میکنن اینجا خونه منه !
با چشمای باز و پشم های خزان شدهام به او نگاه کردم(🤦🏼♀️😂)
ا.ت: وا...وااااتتتتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یونگی: اهم خب اره!!
تک فرزندم راستش ..
همه چی در ختیارمه:))
ا.ت:اهاااااا اوکییییی
یونگی: راستی ببخشید با صدای من بلند شدی:/
ا.ت:نه نه نه اصلا !! فقط !! یه لیوان اب میاری:))
باید ازین فرصت استفاده میکردمو همه چیزو میفهمیدم ..!
یونگی: باشه حتما!!
به محض اینکه یونگی رفت شروع کردم به گشتن
....
چ...چ..چیییییی!!!!!
ا..صل...حهههه؟؟؟
اصلحهعههعع!!!!!
الک..یه بابا ...
صدام لرزون بود ..!
نکنه منو میگفته؟!
میخواسته منو بکشه؟!!!
نه .. نه بابا !!
ههه..
یهو در باز شد...
@Mochi_park
#fan_fake
#BTS
#Suga
#ماه_خیلی_قشنگه
۸.۸k
۰۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.