《The colwn》《P8》
ا/ت با ذهنی که از قرار معلوم بهم ریخته بود همینطور بدون اینکه مقصدی داشته باشه به راهش راه رفتن تو خیابونای سئول ادامه میداد.....همینطور ادامه داشت تا وقتی که ....چندتا خروس بی محل سروکلشون از ناکجا آباد پیدا شد.....بازم....هوففف
":هی خانم خوشگله همراه نمیخوای؟؟
&:راست میگه...تو این وقت شب تکو تنها خطرناکه ممکنه بلاهایی سرت بیاد(لبخند کثیف)
ا/ت اینکه بهشون اهمیت بده به راه خودش ادامه داد ولی....از قراره معلوم مزاحما خیلی کنه تراز این حرفا بودن *
٪:هوی بچ مگه کری؟؟؟نکنه تازه خیلی زیاده....شت
بچ؟؟؟ناز؟؟؟؟؟
ا/ت:عصبی بود ولی به روی خودش نیاورد همینطور داشت به راهش ادامه میداد که دستی روی شانه هاش قرار گرفت که مسادف با شکستن دست همون طرف شد
٪:هرزه تو......
ا/ت:الان یا بچی بهت نشون بدم که حال کنی (لبخند شیطانی)
ا/ت اون فردو تا حد مرگ کتک زد ....اون دوتای دیگه هم واسه مثلا پشتیبانی از دوستشون اومده بودن که.........ا/ت قشنگ در کونشون گذاشت!فقط یه دیک کم داشت وگرنه اونارو به فاخ میداد
اونا قشنگ از ترس پا به فرار گذاشتن حتی اون کسایی که اطراف اونا بودن با مات و مبهوت به دختری که الان داشت نفس نفس می زد نگاه کردن....
اون قطعا یه هیولا بود!!!
هیولایی که با کشتن خودش خودشو ساخته بود*
ا/ت:یاااا اگه کون دارین وایسیم تا نشونتون بدم بچای دو هزاری !!!!!!
محو شده بودن.......دیگه اثری ازشون نبود...*
ا/ت:هوففف ما رو باش اومدیم هوا بخوریم که هوا خوروندیم!فاک تو این
که آجومایی از دکه کوچیکی که کنار پیاده رو بود اومد سمتم....مثله همیشه همون لبخندو داشت ولی درعین حال قشنگ آدمو با اون زبونش میسوزوند!*
آجوما:آی دختر عجب خر زوری تو...چیییت که نشده بچه؟؟؟
ا/ت:یا آجوما من کجام بچست آخه یه قول بی شاخو دم گرفتی اینجا
آجوما:حالا شاخ و دم نداری اینطوری اگه داشته باشی که هیچ! واقعا خاک تو سر اونی که نیاد تورو بگیره ....بدبخت شده از الان!
ا/ت:یا آجوما اصلا کی خواست کیو بگیره که میگن!!!بعدشم از خداشم باشه منه به این جذابی
آجوما:به قدری جذابی که قشنگ زدی کهکشان راه شیری رو خط انداختی !
ا/ت:آره پس چی من به این..........یااااا آجوما!
آجوما:خنده* کم حرف بزن بیا دنبالم
رفت سمت دکه*
ا/ت: آایششش رفت*
":هی خانم خوشگله همراه نمیخوای؟؟
&:راست میگه...تو این وقت شب تکو تنها خطرناکه ممکنه بلاهایی سرت بیاد(لبخند کثیف)
ا/ت اینکه بهشون اهمیت بده به راه خودش ادامه داد ولی....از قراره معلوم مزاحما خیلی کنه تراز این حرفا بودن *
٪:هوی بچ مگه کری؟؟؟نکنه تازه خیلی زیاده....شت
بچ؟؟؟ناز؟؟؟؟؟
ا/ت:عصبی بود ولی به روی خودش نیاورد همینطور داشت به راهش ادامه میداد که دستی روی شانه هاش قرار گرفت که مسادف با شکستن دست همون طرف شد
٪:هرزه تو......
ا/ت:الان یا بچی بهت نشون بدم که حال کنی (لبخند شیطانی)
ا/ت اون فردو تا حد مرگ کتک زد ....اون دوتای دیگه هم واسه مثلا پشتیبانی از دوستشون اومده بودن که.........ا/ت قشنگ در کونشون گذاشت!فقط یه دیک کم داشت وگرنه اونارو به فاخ میداد
اونا قشنگ از ترس پا به فرار گذاشتن حتی اون کسایی که اطراف اونا بودن با مات و مبهوت به دختری که الان داشت نفس نفس می زد نگاه کردن....
اون قطعا یه هیولا بود!!!
هیولایی که با کشتن خودش خودشو ساخته بود*
ا/ت:یاااا اگه کون دارین وایسیم تا نشونتون بدم بچای دو هزاری !!!!!!
محو شده بودن.......دیگه اثری ازشون نبود...*
ا/ت:هوففف ما رو باش اومدیم هوا بخوریم که هوا خوروندیم!فاک تو این
که آجومایی از دکه کوچیکی که کنار پیاده رو بود اومد سمتم....مثله همیشه همون لبخندو داشت ولی درعین حال قشنگ آدمو با اون زبونش میسوزوند!*
آجوما:آی دختر عجب خر زوری تو...چیییت که نشده بچه؟؟؟
ا/ت:یا آجوما من کجام بچست آخه یه قول بی شاخو دم گرفتی اینجا
آجوما:حالا شاخ و دم نداری اینطوری اگه داشته باشی که هیچ! واقعا خاک تو سر اونی که نیاد تورو بگیره ....بدبخت شده از الان!
ا/ت:یا آجوما اصلا کی خواست کیو بگیره که میگن!!!بعدشم از خداشم باشه منه به این جذابی
آجوما:به قدری جذابی که قشنگ زدی کهکشان راه شیری رو خط انداختی !
ا/ت:آره پس چی من به این..........یااااا آجوما!
آجوما:خنده* کم حرف بزن بیا دنبالم
رفت سمت دکه*
ا/ت: آایششش رفت*
۱۵.۸k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.