تک پارتی جونگ کوک
امشب قرار بود با جونگ کوک بریم به مهمونی جین بریم به مناسبت سالگرد ازدواجش (فضای اونجا شبیه بار بود )
بهم گفته بود اگه لباس باز بپوشم باید با راه رفتن خدافظی کنم
ولی میدونی عصبانیتش کیوت بود حاضر بودم یه یه روز راه نرم ول ی عصبانیتشو ببینم پس رفتم سر کدم و یه دکلته قرمز که جونگ کوک برام خریده بود را پیدا کردم و پوشیدم ولی چون پایینش بسته بود یه کت سفید روش پوشیدم که پیدا نباشه صدای کوک را شنیدم داشت صدام میکرد با خنده از پله ها رفتم پایین و بوسه ای به لب هاش گذاشتم و گفتم
اقای غر غرو بریم کوک : بله بانو و دستمو گرفت و رفتیم
فلش بک - مهمونی جین -
تا وارد شدیم پیش خدمتی امد و گفت : مستر. لیدی میتونم کتتون را بگیرم(لباس جونگ کوک و فضای مهمونی را گذاشتم)
جونگ کوک کتشو داد و من هم کتمو در اوردمو دادم دست پیش خدمت که جونگ کوک با عصبانیت بهم خیره شد
رفتیم نشستیم که دستشو گذاشت روی رونم و در گوشم گفت برات دارم لیتل گرل
تا اینکه مردی امد جلو و افتخار رقص میدیدن لیدی .جونگ کوک با عصبانیت بهم خیره شده بود
منم قبول کردم بازم با اینکه میدونستم فردا دیگه نمیتونم راه برم
توی طول رقص حکومت مدام زبونشو توی لبش فرو میکرد
رقص که تموم شد جونگ کوک خدافظی کرد و دستمو گرفت و پرتم کرد توی ماشین و دستشو محکم روی رونم فشار داد و گفت : بزار برسیم خونه بد گرل نشونت میدم - و زوج ما رسیدن خونه و فردا دیگه ات نمی تونه راه بره -☃️
#جمهوری - اسلامی - ایران
بهم گفته بود اگه لباس باز بپوشم باید با راه رفتن خدافظی کنم
ولی میدونی عصبانیتش کیوت بود حاضر بودم یه یه روز راه نرم ول ی عصبانیتشو ببینم پس رفتم سر کدم و یه دکلته قرمز که جونگ کوک برام خریده بود را پیدا کردم و پوشیدم ولی چون پایینش بسته بود یه کت سفید روش پوشیدم که پیدا نباشه صدای کوک را شنیدم داشت صدام میکرد با خنده از پله ها رفتم پایین و بوسه ای به لب هاش گذاشتم و گفتم
اقای غر غرو بریم کوک : بله بانو و دستمو گرفت و رفتیم
فلش بک - مهمونی جین -
تا وارد شدیم پیش خدمتی امد و گفت : مستر. لیدی میتونم کتتون را بگیرم(لباس جونگ کوک و فضای مهمونی را گذاشتم)
جونگ کوک کتشو داد و من هم کتمو در اوردمو دادم دست پیش خدمت که جونگ کوک با عصبانیت بهم خیره شد
رفتیم نشستیم که دستشو گذاشت روی رونم و در گوشم گفت برات دارم لیتل گرل
تا اینکه مردی امد جلو و افتخار رقص میدیدن لیدی .جونگ کوک با عصبانیت بهم خیره شده بود
منم قبول کردم بازم با اینکه میدونستم فردا دیگه نمیتونم راه برم
توی طول رقص حکومت مدام زبونشو توی لبش فرو میکرد
رقص که تموم شد جونگ کوک خدافظی کرد و دستمو گرفت و پرتم کرد توی ماشین و دستشو محکم روی رونم فشار داد و گفت : بزار برسیم خونه بد گرل نشونت میدم - و زوج ما رسیدن خونه و فردا دیگه ات نمی تونه راه بره -☃️
#جمهوری - اسلامی - ایران
۱.۲k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.