*ات*
*ات*
فرمانده کیم با فرمانده مین اومدن داخل اتاق...
جین : دختر تو دیوونه اییییییی
ات : هوم؟ :/
منو از شونه هام گرف
جین : نزدیک بود سرمو از تنم جدا کنی..واسه همینه که دست بچه شمشیر نمیدن...نمیفهمی...ها...نمیفهمیییییی..نزدیک بود بمیرم...
ات : شرمنده..
جین : بخشش جایز نیسسسسسس نیاز به تنبیه داری
یونگی : اروم بگیر جین! *داد*
جین : چطور اروم بگیرم وقتی این دختر هر روز دهن یکیو سرویس کرده.
ات : ببخشیدا فرمانده من نمیفهمم چطور فرمانده شدین
جین : هوم؟ (눈‸눈)
ات : بنظر میاد خیلی از مرگ میترسین
یونگی : جین وارد میلی شد که فقد شکمشو سیر کنه...ولی نمیدونم چند سال پیش چه فکری به سرش زده سرباز شه...جای تعجب نداره همیشه تو موقعیت دفاعی بود یا میبینمش مشروب از مردم میدزده
جین : الان تو ریدی بم ها؟ (눈‸눈)
یونگی : راستشو گفتم.
جین : نشونت میدم (눈‸눈)
هان : خیر سرش ینی فرماندس
جین : ت ببند بچه! (눈‸눈)
هان : ات از تو شجاع تره
جین : چی گفتییییی...من از این 7 سال بزرگترم
هان : خب که چی؟
ات : فرمانده مین...
یونگی : بله؟
ات : شمشیرم کو؟
جین : وقتی پرتش کردی کلا از قصر رف بیرون .
ات : اگه فرمانده پارک بفهمه منو از مقام سرباز میدازه به مقام نیروی اموزشی
هان : کاریت نباشه...میگم واست شمشیر درس کنن...دیگه نیازی نیس یه تکه چاقو بزرگ دستت بگیری
ات : هومم...باشه
هان : به عنوان یه هدیه معذرت خواهی قبول میکنی؟
ات : اوهوم *لبخند*
جیمین : خدا یکی از این داداشا بهمون بده..
کوک : میگم هان یه سوال؟
هان : ؟
کوک : خدایی این همه لباس تنتون میزارین همراه با شنل چطور اسحتو دس میگیری
هان : پس هنوز مجیک رو نشناختی
کوک : هوم؟
هان : مجیک سلاح نداره
کوک : پس چطور میجنگی؟
هان : افراد مجیک خودشو یه سلاحن..حالا یه روزی منظورمو میگیری...نمیخوام به خاطر یه بچه مانامو هدر بدم
کوک : مانا دیگه چیه؟
ات : راستش منم نمیدونم...ولی حتما یه چیز با ارزشه.
یونگی : مانا شبیه به شارژ کردن افراد مجیکه...اگه ماناشون تموم شه نمیتونن از قدرت جادوییشون استفاده کنن...بعد از 2 هفته که بدون مانا بمونن میمیرن.
کوک : هوممم اینطوره..اون وقت چطور مانا بدست میارن؟
یونگی : قسمتی که مجیک واقع شده ستاره های زیادی فرود میاد. مجیک هم ستاره هارو جمع میکنه و با درست کردن اکسیر خودشونو تقویت میکنن...تازه هر چه سطح یه مجیکر بالاتر باشه مانا بیشتر تو خودش جا میگیره.
ات : واییی چقد درد سر داره
جیهوپ : بات موافقم.
یونگی : تا فردا صبح کارمون تموم میشه و برمیگردیم خونه
کوک و تهیونگ : چییییییییییی؟!؟!؟!؟!؟!؟!!!؟؟؟؟؟
فرمانده کیم با فرمانده مین اومدن داخل اتاق...
جین : دختر تو دیوونه اییییییی
ات : هوم؟ :/
منو از شونه هام گرف
جین : نزدیک بود سرمو از تنم جدا کنی..واسه همینه که دست بچه شمشیر نمیدن...نمیفهمی...ها...نمیفهمیییییی..نزدیک بود بمیرم...
ات : شرمنده..
جین : بخشش جایز نیسسسسسس نیاز به تنبیه داری
یونگی : اروم بگیر جین! *داد*
جین : چطور اروم بگیرم وقتی این دختر هر روز دهن یکیو سرویس کرده.
ات : ببخشیدا فرمانده من نمیفهمم چطور فرمانده شدین
جین : هوم؟ (눈‸눈)
ات : بنظر میاد خیلی از مرگ میترسین
یونگی : جین وارد میلی شد که فقد شکمشو سیر کنه...ولی نمیدونم چند سال پیش چه فکری به سرش زده سرباز شه...جای تعجب نداره همیشه تو موقعیت دفاعی بود یا میبینمش مشروب از مردم میدزده
جین : الان تو ریدی بم ها؟ (눈‸눈)
یونگی : راستشو گفتم.
جین : نشونت میدم (눈‸눈)
هان : خیر سرش ینی فرماندس
جین : ت ببند بچه! (눈‸눈)
هان : ات از تو شجاع تره
جین : چی گفتییییی...من از این 7 سال بزرگترم
هان : خب که چی؟
ات : فرمانده مین...
یونگی : بله؟
ات : شمشیرم کو؟
جین : وقتی پرتش کردی کلا از قصر رف بیرون .
ات : اگه فرمانده پارک بفهمه منو از مقام سرباز میدازه به مقام نیروی اموزشی
هان : کاریت نباشه...میگم واست شمشیر درس کنن...دیگه نیازی نیس یه تکه چاقو بزرگ دستت بگیری
ات : هومم...باشه
هان : به عنوان یه هدیه معذرت خواهی قبول میکنی؟
ات : اوهوم *لبخند*
جیمین : خدا یکی از این داداشا بهمون بده..
کوک : میگم هان یه سوال؟
هان : ؟
کوک : خدایی این همه لباس تنتون میزارین همراه با شنل چطور اسحتو دس میگیری
هان : پس هنوز مجیک رو نشناختی
کوک : هوم؟
هان : مجیک سلاح نداره
کوک : پس چطور میجنگی؟
هان : افراد مجیک خودشو یه سلاحن..حالا یه روزی منظورمو میگیری...نمیخوام به خاطر یه بچه مانامو هدر بدم
کوک : مانا دیگه چیه؟
ات : راستش منم نمیدونم...ولی حتما یه چیز با ارزشه.
یونگی : مانا شبیه به شارژ کردن افراد مجیکه...اگه ماناشون تموم شه نمیتونن از قدرت جادوییشون استفاده کنن...بعد از 2 هفته که بدون مانا بمونن میمیرن.
کوک : هوممم اینطوره..اون وقت چطور مانا بدست میارن؟
یونگی : قسمتی که مجیک واقع شده ستاره های زیادی فرود میاد. مجیک هم ستاره هارو جمع میکنه و با درست کردن اکسیر خودشونو تقویت میکنن...تازه هر چه سطح یه مجیکر بالاتر باشه مانا بیشتر تو خودش جا میگیره.
ات : واییی چقد درد سر داره
جیهوپ : بات موافقم.
یونگی : تا فردا صبح کارمون تموم میشه و برمیگردیم خونه
کوک و تهیونگ : چییییییییییی؟!؟!؟!؟!؟!؟!!!؟؟؟؟؟
۱۲۴.۱k
۰۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.