دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۶۹
diyana
رسیدم بیمارستان رفتم تو بخش ممد و دیدم
دیانا : سلام چیشده
ممد: پاتیذ و رضا دعواشون شد به پانیذ ماشین زده
دیانا : الان کجاس
ممد : تو اتاق عمل
دیانا : هوففف
ممد : تو کجا بودی
دیانا: پیش ارسلان
ممد : تروخدا دیانا بس کن
دیانا : به قرآن خودش بود
محراب : میریم با هم میبینم
دیانا : بعد چند ساعت دکتر اومد
reza
خیلی حالم بد بود
بالاخره دکتر اومد
رضا : چیشد آقای دکتر
دکتر : متاسفم ولی رفتن کما
دعا کنید
رضا : با حرف دکتر دیگ چیزی نفهمیدم....
رضا: به حس سوزشی ت دستم چشامو باز کردم همه بچه ها بالا سرم بودن
رضا : پانیذ کجاس
ممد : داداش بخاب فعلا
رضا : ....
diyana
با محراب و امیر رفتیم سمت اون کافه
رسیدیم صدا دعوا میومد هیچکس تو کافه نبود
مرده : بهت ده دفعه گفتم نشین باید کار کنی
اینطوری پیش بره دوباره میفرستمت پیش بابات اون میدونه چیکارت کنه
کامیار : آ.ا.اقا ب.ب.بخدا حالم ب.بد ش.شد
مرده : این دیگ مشکل توعه
دیگ نبینم نشستی
کامیار : چ.چ.چشم
دیانا : رفتم سمتش
پدرش کیه
مرده : هر کی به تو چه
اصن تو کیی گمشو بیرون
محراب : خفه شو
ارسلان خودتی واقعا
کامیار : من ارسلان نیس...اخخ
دیانا : هیممممم....ارسلان..(با جیغ)
ادامه دارد...
پارت ۶۹
diyana
رسیدم بیمارستان رفتم تو بخش ممد و دیدم
دیانا : سلام چیشده
ممد: پاتیذ و رضا دعواشون شد به پانیذ ماشین زده
دیانا : الان کجاس
ممد : تو اتاق عمل
دیانا : هوففف
ممد : تو کجا بودی
دیانا: پیش ارسلان
ممد : تروخدا دیانا بس کن
دیانا : به قرآن خودش بود
محراب : میریم با هم میبینم
دیانا : بعد چند ساعت دکتر اومد
reza
خیلی حالم بد بود
بالاخره دکتر اومد
رضا : چیشد آقای دکتر
دکتر : متاسفم ولی رفتن کما
دعا کنید
رضا : با حرف دکتر دیگ چیزی نفهمیدم....
رضا: به حس سوزشی ت دستم چشامو باز کردم همه بچه ها بالا سرم بودن
رضا : پانیذ کجاس
ممد : داداش بخاب فعلا
رضا : ....
diyana
با محراب و امیر رفتیم سمت اون کافه
رسیدیم صدا دعوا میومد هیچکس تو کافه نبود
مرده : بهت ده دفعه گفتم نشین باید کار کنی
اینطوری پیش بره دوباره میفرستمت پیش بابات اون میدونه چیکارت کنه
کامیار : آ.ا.اقا ب.ب.بخدا حالم ب.بد ش.شد
مرده : این دیگ مشکل توعه
دیگ نبینم نشستی
کامیار : چ.چ.چشم
دیانا : رفتم سمتش
پدرش کیه
مرده : هر کی به تو چه
اصن تو کیی گمشو بیرون
محراب : خفه شو
ارسلان خودتی واقعا
کامیار : من ارسلان نیس...اخخ
دیانا : هیممممم....ارسلان..(با جیغ)
ادامه دارد...
۶۰۸
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.