بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 50)
"ات از رو تخت بلند شد و رفت حموم و دوش 35 مینی گرفت و اومد بیرون... آب موهای بلند که بالاش دودی و پایینش یاسی بود رو گرفت و خشک کرد و باز گذاشت.... میکاپ صورتی کیوتی کرد...
حوله رو از بدنش برداشت و لباسایی که گذاشته بود رو تخت پوشید.... یه تیشرت سفید با شکل عروسک خرسی کوچولو که روش بود و یه شلوارک صورتی پوشید .... کتونی های صورتیش رو که با لباسش تقریبا ست بود رو پوشید...کیف خرسیش رو برداشت و قاب موبایلش رو انداخت و گذاشت تو کیفش و از پله ها آروم آروم رفت پایین که با دیدن تهیونگ که سرش پایین رو مبل با ور رفتن سوییچ ماشین لبخندی زد و رفت سمتش و جلوش وایستاد... تهیونگ با دیدن کفش های ات سرشو آروم آورد بالا و از پایین به بالا ات رو برانداز کرد و بلند شد و لپ ات رو کشید و خندید....
ات: چرا میخندی...
تهیونگ: استایل هات خیلی کیوته.... "با خنده"
ات: یعنی من مسخره اس استایلم که داری میخندی؟
تهیونگ: نه نه.... منظورم اینه که استایلت مثل خودت خیلی جیگره.... بریم؟
ات: آها... ب... بریم "لبخند دندون نمایی"
"هر دو به سمت ماشین رفتن و سوار شدن...."
"حین رانندگی"
ات: میگم.... به جونگ کوک گفتی؟ "رو به تهیونگ"
تهیونگ: آره گفتم حله.... تازه خوشحال ام شد... بهت گفتم که رو دوستت کراش داره.... تازه بهم قبلا گفته بود منو ببر دوستشو ببینم....
ات: عه نکنه باهم رل بزنن؟ "خنده"
تهیونگ: نمیدونم.... ولی احتمالش زیاده "خنده"
"ات خندید و چند ثانیه ای سکوت کرد و سرشو انداخت پایین... رفت تو فکر و موبایلش رو از تو کیفش در اورد و با قاب پشمالوش بازی میکرد.....تهیونگ نیم نگاهی کرد و لبخند زد.... ولی کمی که تو فکر رفت لبخندش محو شد و قیافش یه طوری حالت بغضی شد ... دقیقه ای بعد کنار خیابون پارک کرد و پیاده شدن و رفتن داخل کافه..... سمت میز 4 تایی رفتن و ات نشست صندلی عقب میز و تهیونگ هم روبه روی ات نشست.... گارسون به سمتشون اومد"
گارسون: چی میل دارید؟
ات: فعلا منتظر کسی هستیم "لبخند"
گارسون: او بله "رفت"
"ات نگاهش به تهیونگ افتاد و متوجه ی بغض ریز تهیونگ شد ... آروم دست های کوچولوی کشیده اش رو گذاشت رو دست تهیونگ، و تهیونگ با حالت سوالی به ات زل زد ...."
ات: خوبی؟
تهیونگ: آره... چطور؟ "لبخند"
ات: مطمئنم که خوب نیستی.... آخه بغض کردی
تهیونگ: نه والا
ادامه اش تو کامنتا
اسلاید دوم و سوم چک شه
(𝐏𝐚𝐫𝐭 50)
"ات از رو تخت بلند شد و رفت حموم و دوش 35 مینی گرفت و اومد بیرون... آب موهای بلند که بالاش دودی و پایینش یاسی بود رو گرفت و خشک کرد و باز گذاشت.... میکاپ صورتی کیوتی کرد...
حوله رو از بدنش برداشت و لباسایی که گذاشته بود رو تخت پوشید.... یه تیشرت سفید با شکل عروسک خرسی کوچولو که روش بود و یه شلوارک صورتی پوشید .... کتونی های صورتیش رو که با لباسش تقریبا ست بود رو پوشید...کیف خرسیش رو برداشت و قاب موبایلش رو انداخت و گذاشت تو کیفش و از پله ها آروم آروم رفت پایین که با دیدن تهیونگ که سرش پایین رو مبل با ور رفتن سوییچ ماشین لبخندی زد و رفت سمتش و جلوش وایستاد... تهیونگ با دیدن کفش های ات سرشو آروم آورد بالا و از پایین به بالا ات رو برانداز کرد و بلند شد و لپ ات رو کشید و خندید....
ات: چرا میخندی...
تهیونگ: استایل هات خیلی کیوته.... "با خنده"
ات: یعنی من مسخره اس استایلم که داری میخندی؟
تهیونگ: نه نه.... منظورم اینه که استایلت مثل خودت خیلی جیگره.... بریم؟
ات: آها... ب... بریم "لبخند دندون نمایی"
"هر دو به سمت ماشین رفتن و سوار شدن...."
"حین رانندگی"
ات: میگم.... به جونگ کوک گفتی؟ "رو به تهیونگ"
تهیونگ: آره گفتم حله.... تازه خوشحال ام شد... بهت گفتم که رو دوستت کراش داره.... تازه بهم قبلا گفته بود منو ببر دوستشو ببینم....
ات: عه نکنه باهم رل بزنن؟ "خنده"
تهیونگ: نمیدونم.... ولی احتمالش زیاده "خنده"
"ات خندید و چند ثانیه ای سکوت کرد و سرشو انداخت پایین... رفت تو فکر و موبایلش رو از تو کیفش در اورد و با قاب پشمالوش بازی میکرد.....تهیونگ نیم نگاهی کرد و لبخند زد.... ولی کمی که تو فکر رفت لبخندش محو شد و قیافش یه طوری حالت بغضی شد ... دقیقه ای بعد کنار خیابون پارک کرد و پیاده شدن و رفتن داخل کافه..... سمت میز 4 تایی رفتن و ات نشست صندلی عقب میز و تهیونگ هم روبه روی ات نشست.... گارسون به سمتشون اومد"
گارسون: چی میل دارید؟
ات: فعلا منتظر کسی هستیم "لبخند"
گارسون: او بله "رفت"
"ات نگاهش به تهیونگ افتاد و متوجه ی بغض ریز تهیونگ شد ... آروم دست های کوچولوی کشیده اش رو گذاشت رو دست تهیونگ، و تهیونگ با حالت سوالی به ات زل زد ...."
ات: خوبی؟
تهیونگ: آره... چطور؟ "لبخند"
ات: مطمئنم که خوب نیستی.... آخه بغض کردی
تهیونگ: نه والا
ادامه اش تو کامنتا
اسلاید دوم و سوم چک شه
۱۴.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.