فیک طلسم شده قسمت ۸۴
جون کوک از تاپ اومد پایین و گفت داد زد جسیکا حالت خوبه بابغض
بلند شد و گفت اهوم خوبم چیزی نیست فقط کمی مکث کرد و گفت با تماس چشمی اشاره کرد یکی اونجاست
جون کوک جسیکا رو پشتش قائم کرد و گفت کی هستی بیابیرون زود با داد
جسیکا در گوش جون کوک گفت تو نمیتونی بیبنی چون اون روح عه
جون کوک گفت متاسفم و یه دوربین عکاسی در آورد و عکس گرفت
جسیکا گفت الان بدتر میکنه
یکی پای جسیکا رو کشید و داشت می برد
داد زد کمک جون کوک کمکم کن
جون کوک نتونست بگیره جسیکا رو برد تا کلبه ای چوبی یعنی همون جایی که جسیکا در کودکی با اعضا صبحانه میخوردن و بازی میکردن
جون کوک هم دنبال رد پای جسیکا رفت تعجب کرد باخودش گفت عه این کلبه بعداز این همه سال هنوزم هست رفت داخل
دید جسیکا ترسیده بود دوتایی باهم رفتن داخل اتاق کلبه دیدن اعضا برف شادی ریختن روی سرشون تولدت مبارک باشه جون کوک
بلند شد و گفت اهوم خوبم چیزی نیست فقط کمی مکث کرد و گفت با تماس چشمی اشاره کرد یکی اونجاست
جون کوک جسیکا رو پشتش قائم کرد و گفت کی هستی بیابیرون زود با داد
جسیکا در گوش جون کوک گفت تو نمیتونی بیبنی چون اون روح عه
جون کوک گفت متاسفم و یه دوربین عکاسی در آورد و عکس گرفت
جسیکا گفت الان بدتر میکنه
یکی پای جسیکا رو کشید و داشت می برد
داد زد کمک جون کوک کمکم کن
جون کوک نتونست بگیره جسیکا رو برد تا کلبه ای چوبی یعنی همون جایی که جسیکا در کودکی با اعضا صبحانه میخوردن و بازی میکردن
جون کوک هم دنبال رد پای جسیکا رفت تعجب کرد باخودش گفت عه این کلبه بعداز این همه سال هنوزم هست رفت داخل
دید جسیکا ترسیده بود دوتایی باهم رفتن داخل اتاق کلبه دیدن اعضا برف شادی ریختن روی سرشون تولدت مبارک باشه جون کوک
۶.۷k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.