پشیمانی (part 22)
رفت داداشش ای خدا ریسش رو صندلی نشسته بود و سرش پایین بود
جلو رفت روبه روی میزش وایساد
ات : سلام
کوک: سلام خب پی برای کار لومدی اینجا
ات: بله
کوک: خب این فرما پر کن و چرا ماسک و عینک زدی در بیارشون
ات: نه من یک بیماری دارم که ویروسی است به خاطر همین
ات عینکا در آورد اما شانس باهاش یار یود که لنز گذاشته بود لنر عسلی
کوک : خب باشه این فرم را پر کن
چند سالته و اسمت چیه ؟
ات : خب من اسمم ... لیسا و خب ۱۸ سالمه
به خاطر اینکه کوک نفهمه من خواهرشم باید دروغ میگفتم
کوک : هومممم اوکی
فرم را پر کردم
و پرسیدم
ات: میشه بگید شما چه شغلی دارید
کوک: خب من خواننده هستم همین
ات : فهمیدم استرس داره و سریع جملشون گفت پس فهمیدم دروغ میگه
کوک: خب میتوانی بری لیسا
ات: چشم
بچه از این یه بعد اسم ات میشه لیسا یا هر اسمی که میخواید
جلو رفت روبه روی میزش وایساد
ات : سلام
کوک: سلام خب پی برای کار لومدی اینجا
ات: بله
کوک: خب این فرما پر کن و چرا ماسک و عینک زدی در بیارشون
ات: نه من یک بیماری دارم که ویروسی است به خاطر همین
ات عینکا در آورد اما شانس باهاش یار یود که لنز گذاشته بود لنر عسلی
کوک : خب باشه این فرم را پر کن
چند سالته و اسمت چیه ؟
ات : خب من اسمم ... لیسا و خب ۱۸ سالمه
به خاطر اینکه کوک نفهمه من خواهرشم باید دروغ میگفتم
کوک : هومممم اوکی
فرم را پر کردم
و پرسیدم
ات: میشه بگید شما چه شغلی دارید
کوک: خب من خواننده هستم همین
ات : فهمیدم استرس داره و سریع جملشون گفت پس فهمیدم دروغ میگه
کوک: خب میتوانی بری لیسا
ات: چشم
بچه از این یه بعد اسم ات میشه لیسا یا هر اسمی که میخواید
۱.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.