My amazing moon🌙🐾💕 p21
شب بود و انعکاس ماه توی دریاچه پر آب کوچک زیر شکوفه های بهاری افتاده بود و فضارو خیلی آرامش بخش تر میکرد و لونا از لحاظ روحی به همچین چیزی نیاز داشت...
دستش توی آب بود و همینطور بلند بلند با خودش فکر میکرد که....
جونگکوک " روز خیلی سخت و پرتعارفی با بانو لی داشتم، از وقت گذروندن باهاش خیلی خسته شدم چون تمام حرفاش به کنترل پادشاهی و مالیات و سود جناح جنوب بود و شاید توی برخی حرفاش به عشق اشاره میکرد و واقعا توضیح داده نحوه اداره کشورم به همچین آدمی حوصله سربر بود.دلم میخواست لاقل ملاقات و وقتی که با بانو پارک میگذرونم بهتر باشه به عبارتی امیدوار بودم فردمنتخب مادرم مثل بانو لی دنبال مقامیت نباشه و صلاح کشور رو مثل همسرش در اولویت قرار بده..بعد از خوندن تومار ها و نظرات و راهنمایی های کشورهای همسایه راجب تایین ملکه خسته تصمیم گرفتم کمی قدم بزنم ، جایی که منو به آرامش ابدی میرسوند دریاچه مون! اسمشو گذاشتم دریاچه مون چون ماه همیشه چه کامل و چه حلالی همیشه انعکاس زیبایی توی آب داشت... خیلی وقت بود اونجا نرفته بودم پس به همراه ندیمه هان( بمولا دونگی زیاد دیدن عوارض داره🤌🙂) و لیان( محافظش)
به سمت دریاچه به راه افتادیم.
وقتی رسیدیم صدای جیرجیرک ها آرامش خاصی رو میبیخشید ولی هرچی جلو تر میرفتیم صدای غرزدن های نامفهوم دختری شنیده میشد...
لونا" خدایااا من چیکار کنم خووو؟ یعنی میتونم قاتل و خیانت کار هارو پیدا کنم و روی ملکه رو زمین نندازم؟ یعنی ماجرای قتل امپراتور به ماجرای چند سال پیش پدرم هم ربط داره؟ هعییی اگه بانو لی ملکه بشه کارم خعلی عقب میافته هرچند من خعلی گودگرلم🙂
جانگکوک" بعلههه اون سنجاب( علاقه خاصی ب سنجاب دارم تو فیک تهیونگ هم بود😂🙂) خنگ کیوت داره با خودش بلند بلند فکر میکنه. آروم از پشت رفتم نزدیکشو گفتم" بانوی جوان فکر نمیکنید افکارتون رو دارین بلند میگین؟
بیچاره فک کنم ترسید و ازاوتجایی که دستش توی آب بود نزدیک بود بیافته که ناخوآگاه و با استرس دستشو گرفتم و مساوی شد با افتادنش توی بغلم🥲🤌
دریاچه نمادی
ندیمه هان
لیان محافظ شخصی و دوست کوک
هردوهم بسی کراش😂😭
دستش توی آب بود و همینطور بلند بلند با خودش فکر میکرد که....
جونگکوک " روز خیلی سخت و پرتعارفی با بانو لی داشتم، از وقت گذروندن باهاش خیلی خسته شدم چون تمام حرفاش به کنترل پادشاهی و مالیات و سود جناح جنوب بود و شاید توی برخی حرفاش به عشق اشاره میکرد و واقعا توضیح داده نحوه اداره کشورم به همچین آدمی حوصله سربر بود.دلم میخواست لاقل ملاقات و وقتی که با بانو پارک میگذرونم بهتر باشه به عبارتی امیدوار بودم فردمنتخب مادرم مثل بانو لی دنبال مقامیت نباشه و صلاح کشور رو مثل همسرش در اولویت قرار بده..بعد از خوندن تومار ها و نظرات و راهنمایی های کشورهای همسایه راجب تایین ملکه خسته تصمیم گرفتم کمی قدم بزنم ، جایی که منو به آرامش ابدی میرسوند دریاچه مون! اسمشو گذاشتم دریاچه مون چون ماه همیشه چه کامل و چه حلالی همیشه انعکاس زیبایی توی آب داشت... خیلی وقت بود اونجا نرفته بودم پس به همراه ندیمه هان( بمولا دونگی زیاد دیدن عوارض داره🤌🙂) و لیان( محافظش)
به سمت دریاچه به راه افتادیم.
وقتی رسیدیم صدای جیرجیرک ها آرامش خاصی رو میبیخشید ولی هرچی جلو تر میرفتیم صدای غرزدن های نامفهوم دختری شنیده میشد...
لونا" خدایااا من چیکار کنم خووو؟ یعنی میتونم قاتل و خیانت کار هارو پیدا کنم و روی ملکه رو زمین نندازم؟ یعنی ماجرای قتل امپراتور به ماجرای چند سال پیش پدرم هم ربط داره؟ هعییی اگه بانو لی ملکه بشه کارم خعلی عقب میافته هرچند من خعلی گودگرلم🙂
جانگکوک" بعلههه اون سنجاب( علاقه خاصی ب سنجاب دارم تو فیک تهیونگ هم بود😂🙂) خنگ کیوت داره با خودش بلند بلند فکر میکنه. آروم از پشت رفتم نزدیکشو گفتم" بانوی جوان فکر نمیکنید افکارتون رو دارین بلند میگین؟
بیچاره فک کنم ترسید و ازاوتجایی که دستش توی آب بود نزدیک بود بیافته که ناخوآگاه و با استرس دستشو گرفتم و مساوی شد با افتادنش توی بغلم🥲🤌
دریاچه نمادی
ندیمه هان
لیان محافظ شخصی و دوست کوک
هردوهم بسی کراش😂😭
۳۸.۲k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.