🤍پارت ۱۴ پسر غریبه🤍
پارت ۱۴
🤍شوگا:خوب من یه چند وقتی یه دختری رو دوست دارم با خودم گفتم توم دختری دخترا رو میشناسی ماهم رفیقیم میتونی بهم کمک کنی
ات:(توی ذهن)یه لحظه قلم گرفت حس میکردم نمیتونم نفس بکشم داشت اشکم در میومد بیساحاب نیا بیرون آبروت میره
ات:خ.....خ....خ...خوب سوالی داری بپرس جواب میدم
شوگا:خوب دختره کاملا اخلاقش همه چیش شبیه توعه برای همین چیزایی که خودت دوست داری بهم بگو
ات:ب.باشه من چیزای کیوت دوست دارم دختر ارومیم از پر حرفی بدم میاد عاشق بیرون رفتم حیوانات رو دوست دارم غذای مورد علاقم مرغ
عاشق لوازم آرایشی.........
شوگا:خوبه عالیه
شوگا:خوب رسیدیم
ات:م..مرسی
شوگا:خواهش میکنم
ات:از ماشین پیاده شدم خدافظی کردم تا رومو اون ور کردم زدم زیر گریه انقدر گریه کردم که خدا میدونه باورم نمیشد برای اولین بار عاشق یکی شدم اینجوری دلم شکست
ات:رفتم تو ساعت ۸ نیم بود نمیخواستم برم ولی جنی کلی پیام داده بود که بیام
رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم اومدم بیرون
یه آرایش کمرنگ کردم موهام رو اتو کردم یه لباس معمولی پوشیدم
حدود ۵ دقیقه به ۹ بود که جنی زنگ زد
جنی:ات بیا پایین جلو درین
ات:باشه اومدم
ات:رفتم بیرون با ماشین شوگا اومده بودن جنی و کوک عقب بودن وای نه من باید بقل اون بشینم
ات:کوک میشه که بری جلو من میخوام پیش جنی بشینم
جنی:ات
ات:آها اوکی ولش🤍
🤍شوگا:خوب من یه چند وقتی یه دختری رو دوست دارم با خودم گفتم توم دختری دخترا رو میشناسی ماهم رفیقیم میتونی بهم کمک کنی
ات:(توی ذهن)یه لحظه قلم گرفت حس میکردم نمیتونم نفس بکشم داشت اشکم در میومد بیساحاب نیا بیرون آبروت میره
ات:خ.....خ....خ...خوب سوالی داری بپرس جواب میدم
شوگا:خوب دختره کاملا اخلاقش همه چیش شبیه توعه برای همین چیزایی که خودت دوست داری بهم بگو
ات:ب.باشه من چیزای کیوت دوست دارم دختر ارومیم از پر حرفی بدم میاد عاشق بیرون رفتم حیوانات رو دوست دارم غذای مورد علاقم مرغ
عاشق لوازم آرایشی.........
شوگا:خوبه عالیه
شوگا:خوب رسیدیم
ات:م..مرسی
شوگا:خواهش میکنم
ات:از ماشین پیاده شدم خدافظی کردم تا رومو اون ور کردم زدم زیر گریه انقدر گریه کردم که خدا میدونه باورم نمیشد برای اولین بار عاشق یکی شدم اینجوری دلم شکست
ات:رفتم تو ساعت ۸ نیم بود نمیخواستم برم ولی جنی کلی پیام داده بود که بیام
رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم اومدم بیرون
یه آرایش کمرنگ کردم موهام رو اتو کردم یه لباس معمولی پوشیدم
حدود ۵ دقیقه به ۹ بود که جنی زنگ زد
جنی:ات بیا پایین جلو درین
ات:باشه اومدم
ات:رفتم بیرون با ماشین شوگا اومده بودن جنی و کوک عقب بودن وای نه من باید بقل اون بشینم
ات:کوک میشه که بری جلو من میخوام پیش جنی بشینم
جنی:ات
ات:آها اوکی ولش🤍
۷.۲k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.