من زندانی باران چشمان توام و توووو همان اتفاق خوشایندی که دستانم از لمس آن عاجزند کاش می شد همراه بهار بر شاخه خشکیده احساسم سبز می شدی و با ترانه سرخ لبانت عشق را در گلدان آرزوهایم می رویاندی
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.