سلاح سرد(ادامه پارت34)
اروم رفتم پشتشون و ..
جینهو:پخخخخخخخ
سومی:(جیغ)
کیمین:یا جد سادات مگه مرض داریییییییییییییییییی
جینهو:(خنده)چیکار میکنین
سومی:خیلی گاویییییییییییییییییییییی خیلیییییی
کیمین:هیچ نشستیم داریم غیبت میکنیم(جرر)
جینهو:به به..عاا راستی سومی یادته 1ماه پیش قرار بود بهم یه چی بگی یادته؟؟
سومی:راس میگیییی وای اصلا یادم رفته بودددد بیا بشین بهت بگم
یه صندلی برداشتم نشستم رو به روشون
سومی:خب ببینید مینسو که قضیه اش گفتم خب؟اون پدر عوضیش که گفتم ..تو بچگی پدر خونده من بوده و حالا من میخوام ازش انتقام بگیرم بنابراین ازتون کمک میخوام حتی قرار تهیونگ و بقیه کمک کنن...خب؟
جینهو:هومم اونوقت الان میگی به ما؟
سومی:خب چیکار کنم یادم رفت..راستی تو قطعا باید کمکم کنی..
جینهو:چرا؟
سومی:چون ناسلامتی قاتلی من دل ندارم ادم بکشم یا اذیت کنم پس تو این کارو میکنی..
جینهو:هیی روزگار...خب اوکی ولی کی؟
سومی:نمیدونم دقیقا کی باید یه نقشه پرفکت بکشیم همراه پسرا.
کیمین:اوم خوبه واسه فردا شب دعوتشون کنیم؟؟؟
جینهو:به مینهو باید بگیم
سومی:بریم بگیم
بلند شدیم رفتیم تو همه چی گفتیم اونام قبول کردن..
جینهو:خ حالا کی زنگ میزنه(خنده)
سومی:عامم ریونهو
ریونهو:چرا منننننن
سومی:چون شما با رییس باند اوکی شدی خوشگله(خنده)
ریونهو:راس میگی ولی خب دلیل نمیشه(خنده)
جینهو:عه بدو زنگ بزن بدو
ریونهو زنگ زد و اونام گفتن میان ...
*پرش زمانی به شب*
همه از هم خداحافظی کردیم و رفتیم اتاقامون ...هرکاری میکردم خوابم نمیبرد تصمیم گرفتم واسه نقشه فردا یکم ایده بدم شروع کردم نقشه کشیدن ساعت حدودای 3نصفه شب بود که دیدم از بیرون یه صداهایی میاد!!رفتم بیرون از اتاق که دیدم در اتاق مینسو بازه و صدا از اونجا میاد ...رفتم داخل اتاقم چاقویی که همیشه تو کشوم نگه میداشتم برداشتم و اروم رفتم سمت در اروم رفتم تو اتاق که دیدم مینسو به صندلی بسته شده و داره با گریه نگام میکنه و انگار بخواد یه چیزی بهم بگه رفتم تو که در بسته شد ..یهو یه صدای خیلی اروم و بمی از پشتم حس کردم وقتی برگشتم دیدم یه شخصیه که قیافش پوشیده و اسلحه دستشه اروم دستم اوردم بالا و عقب عقب میرفتم که اونم میومد جلو تا جایی که خوردم به دیوار
جینهو:تو کی هستی
%:هیسسس
اسلحه سمتم گرفته بود که گفت چاقو بندازم منم انداختم اون سمت اتاق همینطوری وایستاده بود که دیدم ماسکش برداشت !!اون اون همون عوضی که تو هتل بهم گفت از کوک فاصله بگیرم!!
دختره:به به خانم جینهو چشمم به جمالت روشن
جینهو:حرومزاده چجوری امدی داخل!
دختره:عا عا یادته 1ماه پیش تو هتل بهت گفتم از کوک فاصله بگیر؟یادته
جینهو:خب
دختره:خب؟هه پس چرا گوش نکردی ها؟
جینهو:چون زر مفت میزنی
اسلحش اورد و گذاشت زیر چونم
دختره:میخوای همین الان زر مفت نشونت بدم ها
تو همین حال بودیم که یهو...
پایان پارت34
جینهو:پخخخخخخخ
سومی:(جیغ)
کیمین:یا جد سادات مگه مرض داریییییییییییییییییی
جینهو:(خنده)چیکار میکنین
سومی:خیلی گاویییییییییییییییییییییی خیلیییییی
کیمین:هیچ نشستیم داریم غیبت میکنیم(جرر)
جینهو:به به..عاا راستی سومی یادته 1ماه پیش قرار بود بهم یه چی بگی یادته؟؟
سومی:راس میگیییی وای اصلا یادم رفته بودددد بیا بشین بهت بگم
یه صندلی برداشتم نشستم رو به روشون
سومی:خب ببینید مینسو که قضیه اش گفتم خب؟اون پدر عوضیش که گفتم ..تو بچگی پدر خونده من بوده و حالا من میخوام ازش انتقام بگیرم بنابراین ازتون کمک میخوام حتی قرار تهیونگ و بقیه کمک کنن...خب؟
جینهو:هومم اونوقت الان میگی به ما؟
سومی:خب چیکار کنم یادم رفت..راستی تو قطعا باید کمکم کنی..
جینهو:چرا؟
سومی:چون ناسلامتی قاتلی من دل ندارم ادم بکشم یا اذیت کنم پس تو این کارو میکنی..
جینهو:هیی روزگار...خب اوکی ولی کی؟
سومی:نمیدونم دقیقا کی باید یه نقشه پرفکت بکشیم همراه پسرا.
کیمین:اوم خوبه واسه فردا شب دعوتشون کنیم؟؟؟
جینهو:به مینهو باید بگیم
سومی:بریم بگیم
بلند شدیم رفتیم تو همه چی گفتیم اونام قبول کردن..
جینهو:خ حالا کی زنگ میزنه(خنده)
سومی:عامم ریونهو
ریونهو:چرا منننننن
سومی:چون شما با رییس باند اوکی شدی خوشگله(خنده)
ریونهو:راس میگی ولی خب دلیل نمیشه(خنده)
جینهو:عه بدو زنگ بزن بدو
ریونهو زنگ زد و اونام گفتن میان ...
*پرش زمانی به شب*
همه از هم خداحافظی کردیم و رفتیم اتاقامون ...هرکاری میکردم خوابم نمیبرد تصمیم گرفتم واسه نقشه فردا یکم ایده بدم شروع کردم نقشه کشیدن ساعت حدودای 3نصفه شب بود که دیدم از بیرون یه صداهایی میاد!!رفتم بیرون از اتاق که دیدم در اتاق مینسو بازه و صدا از اونجا میاد ...رفتم داخل اتاقم چاقویی که همیشه تو کشوم نگه میداشتم برداشتم و اروم رفتم سمت در اروم رفتم تو اتاق که دیدم مینسو به صندلی بسته شده و داره با گریه نگام میکنه و انگار بخواد یه چیزی بهم بگه رفتم تو که در بسته شد ..یهو یه صدای خیلی اروم و بمی از پشتم حس کردم وقتی برگشتم دیدم یه شخصیه که قیافش پوشیده و اسلحه دستشه اروم دستم اوردم بالا و عقب عقب میرفتم که اونم میومد جلو تا جایی که خوردم به دیوار
جینهو:تو کی هستی
%:هیسسس
اسلحه سمتم گرفته بود که گفت چاقو بندازم منم انداختم اون سمت اتاق همینطوری وایستاده بود که دیدم ماسکش برداشت !!اون اون همون عوضی که تو هتل بهم گفت از کوک فاصله بگیرم!!
دختره:به به خانم جینهو چشمم به جمالت روشن
جینهو:حرومزاده چجوری امدی داخل!
دختره:عا عا یادته 1ماه پیش تو هتل بهت گفتم از کوک فاصله بگیر؟یادته
جینهو:خب
دختره:خب؟هه پس چرا گوش نکردی ها؟
جینهو:چون زر مفت میزنی
اسلحش اورد و گذاشت زیر چونم
دختره:میخوای همین الان زر مفت نشونت بدم ها
تو همین حال بودیم که یهو...
پایان پارت34
۱۱.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.