خاتون زن ساده ای بود
خاتون زن ساده ای بود
البته خودش همیشه میگفت جوونی هاش اینطور نبوده، قروفر و بروبیایی داشته.
مثل الان نبوده که روزی یبار هم تو آینه نگاه نکنه و یادش بره موهاشو شونه کنه
هرشب قبل از خواب ربان تو آبلیمو خوابیده میپیچید به موهاش تا فِر موهاش حسابی خوش ترتیب و مرتب باشه.
هرجمعه هم ناخوناشو با روغن زیتون برق مینداخت و با نوک چوب کبریت روشون حنا میزاشت.
پسرای محل هم از ظهر تا عصری که بره کلاس خیاطی مادام و برگرده صف میکشیدن سر راهش و گل و نامه بارونش میکردن
حتی پسر فرنگ رفته طوبی خانم که پزش را به همه میداد هم هواخواهش بود.
ازدواج که کرد بازهم اطوارش به راه بود
کمتر...ولی به راه بود.
خاتون زن ساده ای شد
خودش میگفت اولین بچه اش که به دنیا اومد و صدایِ گریه، خنده شو شنید یادش رفت دستاش زبر شده و حنا ناخوناش کمرنگ!
اولین بار که تا صبح بالایِ سر تنِ تب کرده بچه اش بیدار موند یادش رفت موهاش فرش بهم ریخته و مدل مو جدید چیه!
حالـا
خاتون زن ساده ای بود
صبح که از خواب بیدار میشد صبحانه رو آماده میکرد، سه آیه الکرسی میخوند و فوت میکرد دور بچه ها.
ناهار رو به راه میکرد و چون غذایِ محبوب پسر کوچکش بود یک پرس رو سفارشی میگذاشت کنار و آیه الکرسی میخوند به دور قدوبالایِ پسرش که تصویرش تو ذهنش شناور شده بود.
عصری سبزی هارو برایِ آشِ جمعه تمیز میکرد و آیه الکرسی میخوند به دور رزق و روزی بچه هاش.
شب قبل خواب پاهایِ پیرش رو میمالید و آیه الکرسی میخوند به دور سلامتیِ بچه ها.
خآتون زن ساده ای بود.
خآتون مآدر بود.
#محیا_زند
البته خودش همیشه میگفت جوونی هاش اینطور نبوده، قروفر و بروبیایی داشته.
مثل الان نبوده که روزی یبار هم تو آینه نگاه نکنه و یادش بره موهاشو شونه کنه
هرشب قبل از خواب ربان تو آبلیمو خوابیده میپیچید به موهاش تا فِر موهاش حسابی خوش ترتیب و مرتب باشه.
هرجمعه هم ناخوناشو با روغن زیتون برق مینداخت و با نوک چوب کبریت روشون حنا میزاشت.
پسرای محل هم از ظهر تا عصری که بره کلاس خیاطی مادام و برگرده صف میکشیدن سر راهش و گل و نامه بارونش میکردن
حتی پسر فرنگ رفته طوبی خانم که پزش را به همه میداد هم هواخواهش بود.
ازدواج که کرد بازهم اطوارش به راه بود
کمتر...ولی به راه بود.
خاتون زن ساده ای شد
خودش میگفت اولین بچه اش که به دنیا اومد و صدایِ گریه، خنده شو شنید یادش رفت دستاش زبر شده و حنا ناخوناش کمرنگ!
اولین بار که تا صبح بالایِ سر تنِ تب کرده بچه اش بیدار موند یادش رفت موهاش فرش بهم ریخته و مدل مو جدید چیه!
حالـا
خاتون زن ساده ای بود
صبح که از خواب بیدار میشد صبحانه رو آماده میکرد، سه آیه الکرسی میخوند و فوت میکرد دور بچه ها.
ناهار رو به راه میکرد و چون غذایِ محبوب پسر کوچکش بود یک پرس رو سفارشی میگذاشت کنار و آیه الکرسی میخوند به دور قدوبالایِ پسرش که تصویرش تو ذهنش شناور شده بود.
عصری سبزی هارو برایِ آشِ جمعه تمیز میکرد و آیه الکرسی میخوند به دور رزق و روزی بچه هاش.
شب قبل خواب پاهایِ پیرش رو میمالید و آیه الکرسی میخوند به دور سلامتیِ بچه ها.
خآتون زن ساده ای بود.
خآتون مآدر بود.
#محیا_زند
۷۴۱
۰۹ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.