Playmate p11
چند سال گذشت انقدر زمان زود می گذشت که کوک نفهمید کی ا/ت شد ۲۱ سالش
**صبح
کوک: ا/ت... ا/ت پیرم کردی بچه سال تموم شد تو هنوز نمیتونی صبح سر وقت بیدار شی
کوک: یاا بلند شو دیر میشه روز آخره دانشگاه بعد بیا تا لنگ ظهر بخواب
بدو بیدار شو صبحانه درست کردم
ا/ت:(یکی از چشماشو باز کرد و با حالت گیجی گفت) اوم چی درست کردی ؟
کوک: چیزای خوشمزه پاشو کارات و بکن دیر شدددد
ا/ت: باشه
کوک: بدو بیا پاین پس
کوک: اومدیییییی
ا/ت: اون چشای کورتو باز کن اومدم
ا/ت: اوو داداش گلم چه کرده به به
کوک: کم حرف بزن بابا دیرمون شد
کوک: خوشم میاد استایلت به خودم رفته
ا/ت: خفه بابا این استایل مخصوص به منه نمیشه با کسی اصلا مقایسه کرد
کوک:گگگگگ آره دارم میبینم فقط نمیدونم چرا همه شبیه تو لباس میپوشن ؟
ا/ت: همه فن منن اصلا خوب شد ؟
کوک: ای بابا بخور بریم ...
توماشین ***
کوک: ا/ت کی بیام دنبالت ؟
ا/ت: ۲و نیم ۳
کوک: اوکی
ا/ت: واایی
کوک: چیه؟
ا/ت: امروز مصاحبه یه شرکته ، فرم پر کرده بودم بهم زنگ زدن
کوک: بی خود میای شرکت خودم چه غلطا
ا/ت: ولم کن بابا دیرم شده بعدا حرف میزنیم
کوک:(خنده) باشه برو ...
نابی: او به به میزاشتی شب میومدی
یوجین : نگاه تروخدا این آدم نمیشه از همون اول این عین عقب مونده ها همیشه از همه چی عقبه
ا/ت: علیک سلام صبح شما هم به خیر خوبم ممنون
نابی و یوجین : علیک سلامممم
ا/: ببینید بهتون رو میدم پرو میشد همینه ها تموم شد ؟ بریم ؟
نابی: تموم که نمیشه ولی خب بریم
یوجین : بعد دانشگاه بریم کلاب ؟
نابی: گمشو بابا ۴ رو پیش رفتیم
ا/ت: نه ولی شب بیاید خونه ما
نابی. یوجین: اووو این گزینه خوبیه ............
کوک ویو ....
چند وقتی بود فکرم درگیر بود خیلی درگیر کارای شرکت ، کار.....، شرکت های دیگه جدیدا سر و کله یه شرکت خیلی بزرگ پیدا شده بود البته خیلی ساله شرکت بزگ و اسم و نام داری عه ولی انقدر درگیر بودم که اصلا وقت اهمیت بهش و نداشتم اینکه چه شرکتی و چیکار میکنه اصلا مهم نی اون شرکت مال خاندان کیمه افرادی که به ظاهر به خون مون تشنه ان هیچ چیز و نمیدونستم نمی شد هم بفهمم ولی ترس وجودم و قشنگ درک می کردم شب و روزی نبود که به اتفاق ۱۸، ۱۹ سال پیش فکر نکنم همه چیز عین روز برای ما روشن بود اما رای اونا نه ولی تهش دلم به یانگ قرص بود اون به غیر ما تنها کسی بود که همه چی رو می دونست و شاهد همه چی بود.....
تهیونگ ویو ...
داشتم فرم درخواست کار های شرکت و برسی می کردم که چشم خورد به ... به
تیهونگ: کیم ا/ت؟!
ههه گفته بودم بهشون کاری ندارم اون از برادرش که مثلا بعد من بزگ مافیا کره است اینم از این این دفعه دیگه میشه من پای قولم بودم ولی اونا خودشون با مای خودشون اومدن
پس درخواست فرم ا/ت و قبول کردم امروز مصاحبه است هههه ببینیم چی میشه...
اسلاید بعد استایل دانشگاه ا/ت واقعا هیچ ایده دیگه ای جز این استایل نداشتم ....
**صبح
کوک: ا/ت... ا/ت پیرم کردی بچه سال تموم شد تو هنوز نمیتونی صبح سر وقت بیدار شی
کوک: یاا بلند شو دیر میشه روز آخره دانشگاه بعد بیا تا لنگ ظهر بخواب
بدو بیدار شو صبحانه درست کردم
ا/ت:(یکی از چشماشو باز کرد و با حالت گیجی گفت) اوم چی درست کردی ؟
کوک: چیزای خوشمزه پاشو کارات و بکن دیر شدددد
ا/ت: باشه
کوک: بدو بیا پاین پس
کوک: اومدیییییی
ا/ت: اون چشای کورتو باز کن اومدم
ا/ت: اوو داداش گلم چه کرده به به
کوک: کم حرف بزن بابا دیرمون شد
کوک: خوشم میاد استایلت به خودم رفته
ا/ت: خفه بابا این استایل مخصوص به منه نمیشه با کسی اصلا مقایسه کرد
کوک:گگگگگ آره دارم میبینم فقط نمیدونم چرا همه شبیه تو لباس میپوشن ؟
ا/ت: همه فن منن اصلا خوب شد ؟
کوک: ای بابا بخور بریم ...
توماشین ***
کوک: ا/ت کی بیام دنبالت ؟
ا/ت: ۲و نیم ۳
کوک: اوکی
ا/ت: واایی
کوک: چیه؟
ا/ت: امروز مصاحبه یه شرکته ، فرم پر کرده بودم بهم زنگ زدن
کوک: بی خود میای شرکت خودم چه غلطا
ا/ت: ولم کن بابا دیرم شده بعدا حرف میزنیم
کوک:(خنده) باشه برو ...
نابی: او به به میزاشتی شب میومدی
یوجین : نگاه تروخدا این آدم نمیشه از همون اول این عین عقب مونده ها همیشه از همه چی عقبه
ا/ت: علیک سلام صبح شما هم به خیر خوبم ممنون
نابی و یوجین : علیک سلامممم
ا/: ببینید بهتون رو میدم پرو میشد همینه ها تموم شد ؟ بریم ؟
نابی: تموم که نمیشه ولی خب بریم
یوجین : بعد دانشگاه بریم کلاب ؟
نابی: گمشو بابا ۴ رو پیش رفتیم
ا/ت: نه ولی شب بیاید خونه ما
نابی. یوجین: اووو این گزینه خوبیه ............
کوک ویو ....
چند وقتی بود فکرم درگیر بود خیلی درگیر کارای شرکت ، کار.....، شرکت های دیگه جدیدا سر و کله یه شرکت خیلی بزرگ پیدا شده بود البته خیلی ساله شرکت بزگ و اسم و نام داری عه ولی انقدر درگیر بودم که اصلا وقت اهمیت بهش و نداشتم اینکه چه شرکتی و چیکار میکنه اصلا مهم نی اون شرکت مال خاندان کیمه افرادی که به ظاهر به خون مون تشنه ان هیچ چیز و نمیدونستم نمی شد هم بفهمم ولی ترس وجودم و قشنگ درک می کردم شب و روزی نبود که به اتفاق ۱۸، ۱۹ سال پیش فکر نکنم همه چیز عین روز برای ما روشن بود اما رای اونا نه ولی تهش دلم به یانگ قرص بود اون به غیر ما تنها کسی بود که همه چی رو می دونست و شاهد همه چی بود.....
تهیونگ ویو ...
داشتم فرم درخواست کار های شرکت و برسی می کردم که چشم خورد به ... به
تیهونگ: کیم ا/ت؟!
ههه گفته بودم بهشون کاری ندارم اون از برادرش که مثلا بعد من بزگ مافیا کره است اینم از این این دفعه دیگه میشه من پای قولم بودم ولی اونا خودشون با مای خودشون اومدن
پس درخواست فرم ا/ت و قبول کردم امروز مصاحبه است هههه ببینیم چی میشه...
اسلاید بعد استایل دانشگاه ا/ت واقعا هیچ ایده دیگه ای جز این استایل نداشتم ....
۱۲.۱k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.