دختری در شب
دختری در شب
پارت11
از دید چویا:
تا صب خابم نبرد
فقط داشتم به کاتسومی فکر میکردم
نگاهش
لبخندش
موهاش
تا اینکه دوباره آلارم ساعت هشتم خورد
پاشدم قطش کردم
که دیدم دفتر موری سان صدای تیر اندازی میاد
من و کانی سان همزمان اومدیم بیرون و دویدیم سمت دفتر م ری سان
ک. س:چه اتفاقی افتاده؟
من:نمیدونم
رسیدیم که دیدیم چنتا گروگان گیر موری سان رو گرفتن و زخمیش کردن
خون همینجوری از بدن موری سان میومد پایین
م. س:بچه ها........ فرار کنید!
همون موقع یکیشون تفنگو گرفت سمتم و یه تیر بهم زد ولی کاتسومی سریع تر بود و سپر محاظفشو آورد سمت من
گ. گ1:هه دختر کوچولو از همکارش داره دفاع میکنه😂
گ. گ2:داداش مطمئنی پسره سپر نزد؟ 😂
گ. گ3:دختره به قیافش نمیخوره😂
همشون داشتن میخندیدن که کاتسومی موهاش قرمز تیره شد و گفت:درباره من و رئیسم اینجوری صحبت نکنین!
چشماش قرمز بود و یه لبخند سادیسمی هم رو لباش
گروگان گیره یه تیر دیگه به سمت من زد ولی کاتسومی اومد جلوم و با نیش هاش تیرو گرفت
سرخ شده بودم
دوید سمت اولی و دندوناشو تا ته کرد تو گردنش
افتاد زمین
با بقیشونم همین کارو کرد و موری سان رو درمان کرد
موهاش و چشماش به حالت اول برگشتن و دهنش پر خون بود
رو به من کرد و گفت:ببخشید کثیف کاری کردم، خیلی بد دربارت حرف زدن
دیگه جلوی موری سان هم سرخ شدم
دستم گذاشتم رو صورتم و گفتم:م...... ًمم..... نون😳
موری سان گفت:چویا،
بهش با لپای سرخم نگاه کردم و تو چشام ابن بود:نهههههههه موری سان نهههههههه
گفت: یا خودت میگی یا خودم میگم
مجبور شدم
رفتم جلوی کاتسومی
شاخه گل رزی که براش گرفته بودم رو درآوردم و گذاشتم پشت گوشش
هم من هم اون سرخ شده بودیم
موهاش کامل صورتی شد
گفتم:کاتسومی، من بهت علاقه دارم!
چشماش از تعجب گرد شد
با خجالت دوباره کلاهمو گذاشتم رو صورتم
بعد چند ثانیه کلاهمو از رو صورتم برداشت و آروم لباشو گذاشت رو لبام
خشک شده بودم
کلاهمو انداختم و دستامو رو شونه هاش گذاشتم
اونم دستشو گذاشت رو گونه هام
موری سان خندید و گفت:آفرین چویا سان، آفرین
از هم جدا شدیم و یه لبخند رضایت به موری سان زدیم
پارت12 فردا🕊🍙
پارت11
از دید چویا:
تا صب خابم نبرد
فقط داشتم به کاتسومی فکر میکردم
نگاهش
لبخندش
موهاش
تا اینکه دوباره آلارم ساعت هشتم خورد
پاشدم قطش کردم
که دیدم دفتر موری سان صدای تیر اندازی میاد
من و کانی سان همزمان اومدیم بیرون و دویدیم سمت دفتر م ری سان
ک. س:چه اتفاقی افتاده؟
من:نمیدونم
رسیدیم که دیدیم چنتا گروگان گیر موری سان رو گرفتن و زخمیش کردن
خون همینجوری از بدن موری سان میومد پایین
م. س:بچه ها........ فرار کنید!
همون موقع یکیشون تفنگو گرفت سمتم و یه تیر بهم زد ولی کاتسومی سریع تر بود و سپر محاظفشو آورد سمت من
گ. گ1:هه دختر کوچولو از همکارش داره دفاع میکنه😂
گ. گ2:داداش مطمئنی پسره سپر نزد؟ 😂
گ. گ3:دختره به قیافش نمیخوره😂
همشون داشتن میخندیدن که کاتسومی موهاش قرمز تیره شد و گفت:درباره من و رئیسم اینجوری صحبت نکنین!
چشماش قرمز بود و یه لبخند سادیسمی هم رو لباش
گروگان گیره یه تیر دیگه به سمت من زد ولی کاتسومی اومد جلوم و با نیش هاش تیرو گرفت
سرخ شده بودم
دوید سمت اولی و دندوناشو تا ته کرد تو گردنش
افتاد زمین
با بقیشونم همین کارو کرد و موری سان رو درمان کرد
موهاش و چشماش به حالت اول برگشتن و دهنش پر خون بود
رو به من کرد و گفت:ببخشید کثیف کاری کردم، خیلی بد دربارت حرف زدن
دیگه جلوی موری سان هم سرخ شدم
دستم گذاشتم رو صورتم و گفتم:م...... ًمم..... نون😳
موری سان گفت:چویا،
بهش با لپای سرخم نگاه کردم و تو چشام ابن بود:نهههههههه موری سان نهههههههه
گفت: یا خودت میگی یا خودم میگم
مجبور شدم
رفتم جلوی کاتسومی
شاخه گل رزی که براش گرفته بودم رو درآوردم و گذاشتم پشت گوشش
هم من هم اون سرخ شده بودیم
موهاش کامل صورتی شد
گفتم:کاتسومی، من بهت علاقه دارم!
چشماش از تعجب گرد شد
با خجالت دوباره کلاهمو گذاشتم رو صورتم
بعد چند ثانیه کلاهمو از رو صورتم برداشت و آروم لباشو گذاشت رو لبام
خشک شده بودم
کلاهمو انداختم و دستامو رو شونه هاش گذاشتم
اونم دستشو گذاشت رو گونه هام
موری سان خندید و گفت:آفرین چویا سان، آفرین
از هم جدا شدیم و یه لبخند رضایت به موری سان زدیم
پارت12 فردا🕊🍙
۲.۷k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.