پدرخوانده 1
سری از تاسف تکون داد و گفت
_این سومین باریه که میگم ، آقای کیم لطفا با دخترتون صحبت کنید اون قبلا پنج بار دیگه هم اخراج شده ولی من یه شانس دیگه بهش میدم
تهیونگ که خیلی خجالت زده شده بود سری تکون داد
_بله حتما
مدیر لبخند نرمی زد و سری تکون داد
تهیونگ از دفتر مدیر بیرون رفت
با بستن در و ترک کردن اون مکان اخم پر رنگی رو پیشونیش نشست و از مدرسه بیرون رفت
با عصبانیت سوار ماشین شد
جونگ هی که تا اون لحظه به بیرون نگاه میکرد حالا نگاهشو سمت تهیونگ گرفته بود
با خودش میگفت میبخشتش و بهش شانس میده
ولی اشتباه میکرد تهیونگ خیلی بهش شانس داده بود و الان خجالت زده و بشدت عصبی بود
به جلو خیره شده بود و به آرومی گفت
_چرا اینکارو کردی
با عصبانیت و داد ادامه داد
_چرا اینکارارو میکنی میدونی باز میخوان اخراجت کنن ولی اصلا برات مهم نیست
تهیونگ بعد از حرفش ساکت شد و منتظر جواب بود
درسته جونگ هی یه دختر تخس و شیطون بود و همین باعث شده بود تهیونگ اونو به عنوان دخترش انتخاب کنه
تهیونگ که دید قرار نیست جوابی از دختر کنارش بگیره پس ماشینو روشن کرد و سمت جاده رفت
_به اندازه کافی کار و مشغله دارم و وقتی برای رسیدگی به رفتارای تو ندارم
جونگ هی بعد از تموم شدن حرف تهیونگ لحظه ای ترسید
به تهیونگ نگاه کرد و گفت
_میخوای منو برگردونی پرورشگاه ؟
بغضی که گلوشو پر کرده بود قورت داد تا ادامه حرفشو بزنه
_باشه م..من دیگه همچین کارایی نمیکنم فقط منو برنگردون
قبل از تهیونگ خانواده های زیادی جونگ هی رو برده بودن و دوباره برگردونده بودن ، بخاطر رفتاراش و تخس بودنش !
جونگ هی به این شرایط و برگشتنا عادت داشته بود ولی تهیونگ فرق داشت ، اون پدرخونده جدیدشو خیلی زیاد دوست داشت و نمیخواست بره
تهیونگ با شنیدن حرف جونگهی ماشینو نگه داشت و به دخترش نگاه کرد و صورتشو با دستاش قاب کرد
_نه جونگ هی نه ، قرار نیست برگردی فقط دیگه این کاراتو بزار کنار تا اخراج نشی و باعث افتخارم شی
جونگ هی با حرکت تهیونگ یه طرف صورتشو به دست مرد تکیه داد و لبخندی زد
_چشم پدررر
اونا مدت زیادی باهم زندگی میکردن ، درسته از یه خون نبودن ولی همو مثل پدر و دختر واقعیه هم دوست داشتن !
_این سومین باریه که میگم ، آقای کیم لطفا با دخترتون صحبت کنید اون قبلا پنج بار دیگه هم اخراج شده ولی من یه شانس دیگه بهش میدم
تهیونگ که خیلی خجالت زده شده بود سری تکون داد
_بله حتما
مدیر لبخند نرمی زد و سری تکون داد
تهیونگ از دفتر مدیر بیرون رفت
با بستن در و ترک کردن اون مکان اخم پر رنگی رو پیشونیش نشست و از مدرسه بیرون رفت
با عصبانیت سوار ماشین شد
جونگ هی که تا اون لحظه به بیرون نگاه میکرد حالا نگاهشو سمت تهیونگ گرفته بود
با خودش میگفت میبخشتش و بهش شانس میده
ولی اشتباه میکرد تهیونگ خیلی بهش شانس داده بود و الان خجالت زده و بشدت عصبی بود
به جلو خیره شده بود و به آرومی گفت
_چرا اینکارو کردی
با عصبانیت و داد ادامه داد
_چرا اینکارارو میکنی میدونی باز میخوان اخراجت کنن ولی اصلا برات مهم نیست
تهیونگ بعد از حرفش ساکت شد و منتظر جواب بود
درسته جونگ هی یه دختر تخس و شیطون بود و همین باعث شده بود تهیونگ اونو به عنوان دخترش انتخاب کنه
تهیونگ که دید قرار نیست جوابی از دختر کنارش بگیره پس ماشینو روشن کرد و سمت جاده رفت
_به اندازه کافی کار و مشغله دارم و وقتی برای رسیدگی به رفتارای تو ندارم
جونگ هی بعد از تموم شدن حرف تهیونگ لحظه ای ترسید
به تهیونگ نگاه کرد و گفت
_میخوای منو برگردونی پرورشگاه ؟
بغضی که گلوشو پر کرده بود قورت داد تا ادامه حرفشو بزنه
_باشه م..من دیگه همچین کارایی نمیکنم فقط منو برنگردون
قبل از تهیونگ خانواده های زیادی جونگ هی رو برده بودن و دوباره برگردونده بودن ، بخاطر رفتاراش و تخس بودنش !
جونگ هی به این شرایط و برگشتنا عادت داشته بود ولی تهیونگ فرق داشت ، اون پدرخونده جدیدشو خیلی زیاد دوست داشت و نمیخواست بره
تهیونگ با شنیدن حرف جونگهی ماشینو نگه داشت و به دخترش نگاه کرد و صورتشو با دستاش قاب کرد
_نه جونگ هی نه ، قرار نیست برگردی فقط دیگه این کاراتو بزار کنار تا اخراج نشی و باعث افتخارم شی
جونگ هی با حرکت تهیونگ یه طرف صورتشو به دست مرد تکیه داد و لبخندی زد
_چشم پدررر
اونا مدت زیادی باهم زندگی میکردن ، درسته از یه خون نبودن ولی همو مثل پدر و دختر واقعیه هم دوست داشتن !
۱.۲k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.