فیک تقاص پارت ۶۶
ا/ت ویو
یه ماه بعد
الان دو ماه از غیب شدن جونگ کوک میگذره
و تهیونگ مرده
یعنی در اصل کشته شده
جونگ هی برای نابود کردن جونگ کوک هر کاری میکنه و یکی از این کاراش کشتن تهیونگ بود
الینا رو همین چند وقت پیش واسه چند ثانیه دیدم اوضاعش اصلا خوب نبود
وقتی خبر کشته شدن تهیونگ بهم رسید خیلی حالم بد شد
همه ی اینا به خاطر منه
اگه من نبودم این اتفاقا نمیوفتاد
به قدری تو این مدت گریه کردم که الان وقتی میخوام گریه کنم دیگه اشکم در نمیاد و جالبش اینجاس که به طور واضحی متوجه این شدم کا چشمام ضعیف شده
از شدت ناراحتی نمیدونم چیکار کن
هیچ حس مثبتی نمیشه تو این خونه پیدا کرد
اگه تو تابوت بودم از اینجا بهتر بود .... نگاهای مین هو واقعا ازار دهنده ست به قدری ازش بدم میاد که حتی میتونم صدای نفس هاش رو بشنوم و این عصبیم میکنه
میزان تنفرم از این ادم یه قدری زیاده که اصلا قابل گفتن نیس
تو این مدت سلین تمام تلاشش رو کرده بهم تیکه بندازه و منم تو هر فرصتی که گیر اوردم ریدم به سر تا پاش
سلین هر روز به من میگفت که جونگ کوک داره بهت خیانت میکنه منم تو تخم چشمش خیره میشم و میگم این زندگی منه فک نکنم به تو مربوط باشه !
خوشم میاد بازم از رو نمیره !
اسکلی ادما تمومی نداره
ولی نمیدونم چرا تو این مدت خیلی از جونگ کوک حمایت کردم با اینکه اصلا کنارم نبود و از کاراش اصلا سر در نمیارم ولی بازم خیلی طرفشو نگه داشتم
انگار اونا هم میخواستن چیزی رو از زیر زبونم بکشن بیرون
مین هو خیلی سعی کرده بود بهم نزدیک بشه ولی به طور خیلی خفنی تونستم ازش فرار کنم
خیلی بده که تو جایی باشی و بدونی یه لا*شی منتظر یه فرصته که بهت تجاوز کنه !
مین هو امروز خیلی عصبی بود ولی خدا رو شکر فقط واسه چند ثانیه اونم اول صبح فقط دیدمش !
تو فکر و خیالای خودم بودم که یهو در اتاق به صدای وحشتناکی باز شد
با تعجب و ترس به چهارچوب در خیره شدم
مین هو با عصبانیت تو چهار چوب در وایستاده بود
حرومزاده چرا اسمش و اوردم خودشم ظاهر شد ؟
ترس بدی وجودم رو گرفت برای چند ثانیه زیر دلم خالی شد دوباره پر شد
ضربان قلبم داشت میرفت بالا
حمله رو داشتم به وضوح حس میکردم
کل وجودم یخ زد ولی از درون داشتم اتیش میگرفتم
میتونستم تصور کنم چه فکر شومی تو ذهنش هست
ایندفعه فقط با یه معجزه میتونم نجات پیدا کنم
خدایا منو نجات بده !
مین هو مثل یه گرگ گرسنه به سمتم حمله ور شد
از شدت ترس لال شده بودم و نمیتونستم دهنم و باز کنم دهنم قفل کرده بود کلا
مین هو با عصباینت رو من خیمه زد و با حرص و پورخند گفت فک کردی به همین راحتی از تو و اون شوهر عوضیت میگذرم
من اگه اون جونگ کوک رو نابود نکنم یه جا نمی تونم بشینم
الانم خبر بهم رسیده که جونگ کوک رو تو خیلی حساسه
پس بهترین راه اینه که از طریق تو نابودش کنم
اصلا نترس حس خوبی قراره داشته باشه در ضمن مزه ی خیانت یه جور دیگه لذت بخشه
داشتم دست و پا میزدم و گریه میکردم تا بتونم از شرش خلاص بشم ولی زورم بهش نمیرسید حتی یه میلی متر هم ازم دور تر نشد
دهنم باز نمیشد که جیغ بزنم و فقط از ته گلوم صدای گریه و زجه زدنم میومد
......
ایندفعه بدجا تموم کردم
قول داده بودم دفعه ی بعدی بد جا تموم کنم و به قولم عمل کردم😂
(نویسنده خیلی کرموعه😂😂)
راستی نظرتون در مورد مردن تهیونگ چیه ؟
تا پارت بعدی
خدا نگهدار
یه ماه بعد
الان دو ماه از غیب شدن جونگ کوک میگذره
و تهیونگ مرده
یعنی در اصل کشته شده
جونگ هی برای نابود کردن جونگ کوک هر کاری میکنه و یکی از این کاراش کشتن تهیونگ بود
الینا رو همین چند وقت پیش واسه چند ثانیه دیدم اوضاعش اصلا خوب نبود
وقتی خبر کشته شدن تهیونگ بهم رسید خیلی حالم بد شد
همه ی اینا به خاطر منه
اگه من نبودم این اتفاقا نمیوفتاد
به قدری تو این مدت گریه کردم که الان وقتی میخوام گریه کنم دیگه اشکم در نمیاد و جالبش اینجاس که به طور واضحی متوجه این شدم کا چشمام ضعیف شده
از شدت ناراحتی نمیدونم چیکار کن
هیچ حس مثبتی نمیشه تو این خونه پیدا کرد
اگه تو تابوت بودم از اینجا بهتر بود .... نگاهای مین هو واقعا ازار دهنده ست به قدری ازش بدم میاد که حتی میتونم صدای نفس هاش رو بشنوم و این عصبیم میکنه
میزان تنفرم از این ادم یه قدری زیاده که اصلا قابل گفتن نیس
تو این مدت سلین تمام تلاشش رو کرده بهم تیکه بندازه و منم تو هر فرصتی که گیر اوردم ریدم به سر تا پاش
سلین هر روز به من میگفت که جونگ کوک داره بهت خیانت میکنه منم تو تخم چشمش خیره میشم و میگم این زندگی منه فک نکنم به تو مربوط باشه !
خوشم میاد بازم از رو نمیره !
اسکلی ادما تمومی نداره
ولی نمیدونم چرا تو این مدت خیلی از جونگ کوک حمایت کردم با اینکه اصلا کنارم نبود و از کاراش اصلا سر در نمیارم ولی بازم خیلی طرفشو نگه داشتم
انگار اونا هم میخواستن چیزی رو از زیر زبونم بکشن بیرون
مین هو خیلی سعی کرده بود بهم نزدیک بشه ولی به طور خیلی خفنی تونستم ازش فرار کنم
خیلی بده که تو جایی باشی و بدونی یه لا*شی منتظر یه فرصته که بهت تجاوز کنه !
مین هو امروز خیلی عصبی بود ولی خدا رو شکر فقط واسه چند ثانیه اونم اول صبح فقط دیدمش !
تو فکر و خیالای خودم بودم که یهو در اتاق به صدای وحشتناکی باز شد
با تعجب و ترس به چهارچوب در خیره شدم
مین هو با عصبانیت تو چهار چوب در وایستاده بود
حرومزاده چرا اسمش و اوردم خودشم ظاهر شد ؟
ترس بدی وجودم رو گرفت برای چند ثانیه زیر دلم خالی شد دوباره پر شد
ضربان قلبم داشت میرفت بالا
حمله رو داشتم به وضوح حس میکردم
کل وجودم یخ زد ولی از درون داشتم اتیش میگرفتم
میتونستم تصور کنم چه فکر شومی تو ذهنش هست
ایندفعه فقط با یه معجزه میتونم نجات پیدا کنم
خدایا منو نجات بده !
مین هو مثل یه گرگ گرسنه به سمتم حمله ور شد
از شدت ترس لال شده بودم و نمیتونستم دهنم و باز کنم دهنم قفل کرده بود کلا
مین هو با عصباینت رو من خیمه زد و با حرص و پورخند گفت فک کردی به همین راحتی از تو و اون شوهر عوضیت میگذرم
من اگه اون جونگ کوک رو نابود نکنم یه جا نمی تونم بشینم
الانم خبر بهم رسیده که جونگ کوک رو تو خیلی حساسه
پس بهترین راه اینه که از طریق تو نابودش کنم
اصلا نترس حس خوبی قراره داشته باشه در ضمن مزه ی خیانت یه جور دیگه لذت بخشه
داشتم دست و پا میزدم و گریه میکردم تا بتونم از شرش خلاص بشم ولی زورم بهش نمیرسید حتی یه میلی متر هم ازم دور تر نشد
دهنم باز نمیشد که جیغ بزنم و فقط از ته گلوم صدای گریه و زجه زدنم میومد
......
ایندفعه بدجا تموم کردم
قول داده بودم دفعه ی بعدی بد جا تموم کنم و به قولم عمل کردم😂
(نویسنده خیلی کرموعه😂😂)
راستی نظرتون در مورد مردن تهیونگ چیه ؟
تا پارت بعدی
خدا نگهدار
۴۶.۲k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.