پارت ۳ : وقتی رفتین ایران ...
خب پسرا و ا.ت شروع کردن به جمع کردن وسایلشون و یه استایل کیوت و خوشگل زدن ا.ت یه لباس ایرانی فوق العاده خوشگل پوشیده بود و چمدونشو برداشت و با پسرا سوار ماشینشون شدن و رفتن به سمت فرودگاه جوری استایل زده بودن که کسی اونا رو نمیشناخت و هیچکس نمیدونست پسرا دارن میرن ایران خلاصه سوار هواپیما ی شخصی پسرا شدن نشستن تا برن به ایران
ا.ت : خب پسرا حاضرید تا با یا خانواده ی ایرانی آشنا بشید
جین : من که آشنا شدم و خیلی بهم خوش گذشت
بقیه پسرا : ارهههههههههه
ا.ت : خب اونجا که میرید اول یکم ضد عفونی میشید
شوگا : دستگاهش چجوریه
ا.ت : نمیتونم بگم چون باید خودتون ببینید
ته : ا.ت غذاهای مامانت مثل دستپخت خودت دیگه نه همونقدر خوشمزه
ا.ت : بهتر و خوشمزه تر
پسرا : ا.ت ( مظلوم )
ا.ت : من این نگاه هارو میشناسم لواشک میخواید نه لواشکایی که آوردم مال خودمه رفتیم خونه ی ما هرچقدر دوست داشتید بخورید اصلا خودتون خفه کنید
رسیدن ایران
ا.ت : خب پسرا حاضرید تا با یا خانواده ی ایرانی آشنا بشید
جین : من که آشنا شدم و خیلی بهم خوش گذشت
بقیه پسرا : ارهههههههههه
ا.ت : خب اونجا که میرید اول یکم ضد عفونی میشید
شوگا : دستگاهش چجوریه
ا.ت : نمیتونم بگم چون باید خودتون ببینید
ته : ا.ت غذاهای مامانت مثل دستپخت خودت دیگه نه همونقدر خوشمزه
ا.ت : بهتر و خوشمزه تر
پسرا : ا.ت ( مظلوم )
ا.ت : من این نگاه هارو میشناسم لواشک میخواید نه لواشکایی که آوردم مال خودمه رفتیم خونه ی ما هرچقدر دوست داشتید بخورید اصلا خودتون خفه کنید
رسیدن ایران
۸.۹k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.