ارباب ردرین P⁶
ارباب ردرین P⁶
تهیونگ : انسان ها خیلی هم منحصر به فرد و فوقالعادن
یویی:توی این مورد باهات موافقم نمونش جنی و جیهوپ
رزی داد زد : یویی
یویی : چیه مگه دروغ میگم
تهیونگ : فکر کنم اینجا یه آدم فهمیده پیدا شد
شوگا از جاش بلند شد سرش پایین بود و از دستاش خون میومد بدون اینکه به یویی نگاه کنه گفت: آدمایی که*صرفه خونی*خوبن ....قط....عا.. انسان نیستن همونایی که تو بهشون میگی آدم خوب انسان نیستن
بلاخره به یویی نگاه کرد چشماش پر از خشم بود حتی از لحن نگاه کردنش هم معلوم بود
جولیا و جنی ترس تمام وجودشون و گرفته بود کنار کاناپه نشسته بودن و زانو هاشون و بغل کرده بودن و خدا خدا میکردن که امروز زودتر تموم شه صدای توی ذهنشون مهار نشدنی بود تهیونگ هم نمیتونست بپذیره که حرفای شوگا حقیقت داره با حرص ادامه داد
تهیونگ : هرکاری هم کنی شیاطین نامرد و پستن
جونگ کوک خیلی بی حس با نگاهی بی روح به تهیونگ نگاه کرد و گفت
جونگ کوک : به نظر من شیاطین دردی رو تحمل کردن که هیچ فرشته و انسانی نمیتونه تحمل کنه
تهیونگ بازم نپذیرفت و روی حرف خودش تاکید داشت
تهیونگ : شیاطین ترسوعن مثل خودتو شوگا مگه نه شوگا تو از همه چیز میترسی ، میترسی که اونا رهات کنن ، ترکت کنن مثل خانوادت میترسی بهشون آسیب بزنی، میترسی کار اشتباهی کنی ،میترسی دلشون و بشکنی ،میترسی دلتو بشکنن اما این کار ها بار ها و بار ها تکرار میشه میتونم بازم ادامه بدم میترس......
شوگا صبرش لبریز شده بود حرفشو قطع کرد و گفت
شوگا :خفه شو خفه شو من نمیترسم من نیازی به هیچ کدومشون ندارم
تهیونگ که راضی بود که حرص شوگارو در آورده با غرور و پوزخند گفت
تهیونگ : داری دروغ میگی
شوگا : چرا فقط خفه نمیشی
تهیونگ : همین الانم داری طفره میری
تهیونگ : انسان ها خیلی هم منحصر به فرد و فوقالعادن
یویی:توی این مورد باهات موافقم نمونش جنی و جیهوپ
رزی داد زد : یویی
یویی : چیه مگه دروغ میگم
تهیونگ : فکر کنم اینجا یه آدم فهمیده پیدا شد
شوگا از جاش بلند شد سرش پایین بود و از دستاش خون میومد بدون اینکه به یویی نگاه کنه گفت: آدمایی که*صرفه خونی*خوبن ....قط....عا.. انسان نیستن همونایی که تو بهشون میگی آدم خوب انسان نیستن
بلاخره به یویی نگاه کرد چشماش پر از خشم بود حتی از لحن نگاه کردنش هم معلوم بود
جولیا و جنی ترس تمام وجودشون و گرفته بود کنار کاناپه نشسته بودن و زانو هاشون و بغل کرده بودن و خدا خدا میکردن که امروز زودتر تموم شه صدای توی ذهنشون مهار نشدنی بود تهیونگ هم نمیتونست بپذیره که حرفای شوگا حقیقت داره با حرص ادامه داد
تهیونگ : هرکاری هم کنی شیاطین نامرد و پستن
جونگ کوک خیلی بی حس با نگاهی بی روح به تهیونگ نگاه کرد و گفت
جونگ کوک : به نظر من شیاطین دردی رو تحمل کردن که هیچ فرشته و انسانی نمیتونه تحمل کنه
تهیونگ بازم نپذیرفت و روی حرف خودش تاکید داشت
تهیونگ : شیاطین ترسوعن مثل خودتو شوگا مگه نه شوگا تو از همه چیز میترسی ، میترسی که اونا رهات کنن ، ترکت کنن مثل خانوادت میترسی بهشون آسیب بزنی، میترسی کار اشتباهی کنی ،میترسی دلشون و بشکنی ،میترسی دلتو بشکنن اما این کار ها بار ها و بار ها تکرار میشه میتونم بازم ادامه بدم میترس......
شوگا صبرش لبریز شده بود حرفشو قطع کرد و گفت
شوگا :خفه شو خفه شو من نمیترسم من نیازی به هیچ کدومشون ندارم
تهیونگ که راضی بود که حرص شوگارو در آورده با غرور و پوزخند گفت
تهیونگ : داری دروغ میگی
شوگا : چرا فقط خفه نمیشی
تهیونگ : همین الانم داری طفره میری
۱.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.