فیک زجرو عشق :)
فیک زجرو عشق :)
پارت ۲
ویو ا/ت
من عموم و زن عموم قبلا داخل آمریکا زندگی میکردیم ولی خب مجبور شدیم بیاییم کره و بخاطر همین مدرسه منم از اونجا انتقال یافت به سئول من خیلی زوق داشتم آخه از بچگی دوست داشتم وطن خودم رو از نزدیک ببینم بعدز اینکه وارد مدرسه جدیدم شدم نمیدونم چرا ولی هیچکس از من خوشش نیومد ولی خب یه دختره هست به نام لیا اون از من خوشش میاد فقط اون با من مهربون رفتار میکنه ولی خب من ازش خوشم نمیاد :|
برگشت به زمانی که ا/ت وارد مدرسه شد
ا/ت: داشتم رد میشدم که یه دختر دست کشید رو موهام منم با جدیت تمام دستشو پس زدم و گفتم .....میشه لطفا به موهام دست نزنی چون واقعا رو موهام حساسم
یونجی : فکر نکن کی هستی تازه وارد مدرسه شده شاخم میشه واسه ما
ویو ا/ت
بدون اینکه توجهی کنم به حرفش راهمو کشیدم رفتم داخل کلاس وارد که شدم نمیدونم چرا همه داشتن به من نگاه میکردن حس خوبی نداشتم و خجالت میکشیدم ولی به هر حال رفتم یه گوشه ای نشتم
تهیونگ : یونجی چرا باهاش اینجوری حرف زدی ؟
یونجی : نمیدونم با قیافش حال نکردم
جونگکوک: دقیقا منم ولی خوشگل بود🗿💔
یونجی روبه جونگوک کرد گفت با اینکه نفهمیدم ولی اوکی :|
ویو یونا : امروز اصلا حصل ندارم میرم بیرون هوا بخورم کلاس شروع شد بگید
تهیونگ : باش برو :)
یونا:
نمیدونم چرا ولی هم جونگکوک شیفته اون دختر شدع بود هم تهیونگ من باید این موضوع مهم رو به یونجی بگم چون اون گیجه و اصلا متوجه این قضیه نشد :|
ویو لیا
آخ جون بلخره یه شاگرد جدید اومد میتونم باهاش دوست شم البته اگه اون ۴ هارتا بیشعور بزارن :)
۸تا لایک ۵ تا کامنت :)
پارت ۲
ویو ا/ت
من عموم و زن عموم قبلا داخل آمریکا زندگی میکردیم ولی خب مجبور شدیم بیاییم کره و بخاطر همین مدرسه منم از اونجا انتقال یافت به سئول من خیلی زوق داشتم آخه از بچگی دوست داشتم وطن خودم رو از نزدیک ببینم بعدز اینکه وارد مدرسه جدیدم شدم نمیدونم چرا ولی هیچکس از من خوشش نیومد ولی خب یه دختره هست به نام لیا اون از من خوشش میاد فقط اون با من مهربون رفتار میکنه ولی خب من ازش خوشم نمیاد :|
برگشت به زمانی که ا/ت وارد مدرسه شد
ا/ت: داشتم رد میشدم که یه دختر دست کشید رو موهام منم با جدیت تمام دستشو پس زدم و گفتم .....میشه لطفا به موهام دست نزنی چون واقعا رو موهام حساسم
یونجی : فکر نکن کی هستی تازه وارد مدرسه شده شاخم میشه واسه ما
ویو ا/ت
بدون اینکه توجهی کنم به حرفش راهمو کشیدم رفتم داخل کلاس وارد که شدم نمیدونم چرا همه داشتن به من نگاه میکردن حس خوبی نداشتم و خجالت میکشیدم ولی به هر حال رفتم یه گوشه ای نشتم
تهیونگ : یونجی چرا باهاش اینجوری حرف زدی ؟
یونجی : نمیدونم با قیافش حال نکردم
جونگکوک: دقیقا منم ولی خوشگل بود🗿💔
یونجی روبه جونگوک کرد گفت با اینکه نفهمیدم ولی اوکی :|
ویو یونا : امروز اصلا حصل ندارم میرم بیرون هوا بخورم کلاس شروع شد بگید
تهیونگ : باش برو :)
یونا:
نمیدونم چرا ولی هم جونگکوک شیفته اون دختر شدع بود هم تهیونگ من باید این موضوع مهم رو به یونجی بگم چون اون گیجه و اصلا متوجه این قضیه نشد :|
ویو لیا
آخ جون بلخره یه شاگرد جدید اومد میتونم باهاش دوست شم البته اگه اون ۴ هارتا بیشعور بزارن :)
۸تا لایک ۵ تا کامنت :)
۵.۸k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.