《 اولین دیدار برای چندمین بار 》پارت 13
ویو ات :
کوک : چه عجب خانوم سوار شد
ات : فقط برو
جونگ کوک حرکت کرد . ما از بقیه عقب تر بودیم . گوشی جونگ کوک زنگ زد .
حواسش از رانندگی پرت شد نزدیک بود از جاده خارج بشیم که من سریع بدون هیچ فکری روی جایی که نباید نشستم و فرمون رو گرفتم . چند ثانیه سکوت کرد ولی به صحبتش ادامه داد منم همینجوری روی پاهاش بودم . بعد اینکه گوشی رو قطع کرد سریع رفتم سر جام .
کوک : چرا یهو رو پاهام نشستی ؟
ات : چون نزدیک بود چپ کنیم ( خجالتی )
چند دقیقه سکوت بود تا اینکه
کوک : خیلی گرم نیست ؟
اینو گفت و پنجره رو داد پایین . هوا سرد بود .
ات : هوا که خیلی سرده
یهو دستشو گذاشت روی رونم . مورمورم شد .
ویو کوک :
بعد اینکه روی پاهام نشست بدجوری تح*ریک شدم . گرمم بود و عرق کرده بودم .
یک نگاه به رون سفیدش انداختم و دستم رو گذاشتم روش . به نظر مورمورش شده بود .
ات : چرا اینکارو میکنی ؟
کوک : من قبلا بدنت دیدم و به همه جات دست زدم . دلم خواست اینکارو کنم .
هیچی نگفت و سکوت کرد .
ویو ات :
دوباره اون خاطره رو یادم آورد . آره خب ولی ما که از روی علاقه اینکارو نکردیم . شایدم کردیم از روی علاقه کردیم ولی نمیدونیم . دروغ چرا منم خوشم اومده بود .
تا ۲۰ مین همینجوری بود که گفت
کوک : چیشده چرا چیزی نگفتی ؟
ات : چی میخ....
میخواستم حرف بزنم که بقیه وایستادن . جونگ کوک هم کنار جاده ایستاد . در واقع جای چند تا رستوران و دستشویی بود برای استراحت .
همه پیاده شدیم .
مینا : آخ خسته شدم ( در حال کش و قوس دادن )
فلیکس : بریم یک چیزی بخوریم یکمم استراحت کنیم .
همه رفتیم یکی از رستوران فست فود هاش . سفارش دادیم . بعد ۳۰ مین غذامون تموم شد و رفتیم سوار ماشین ها شدیم . ۲۰ مین گذشته بود که
کوک : چه خبر ؟
ات : چرا میپرسی ؟
کوک : چون از اون موقع ساکتی
ات : من کی پرحرفی کردم ؟
کوک : همیشه
ات : اصلا منظورت کدوم موقعه ؟( بچم شک کرده 🤔)
کوک : موقعی که نشستی رو پاهام
ات : آها .....( آروم )
ات : الان دیگه گرمت نیست ؟ چون اون موقع گرمت بود . چیت شده بود ؟
کوک : چون تح*ریک شده بودم لعنتی
سکوت کردم . تحر*یک شده بود ؟🤐
ویو کوک :
وقتی گفتم تحریک شدم سکوت کرد . به نظر عرق کرده بود .
کوک : گرمته ؟
ات : نه ( مضطرب و معذب )
کوک : چرا معذبی؟ واقعا فکر کردی من تحریک شدم ؟ ( خنده )
ات : نه !( دروغ )
کوک : جالبه چون من واقعا تحریک شدم .( پوزخند )
هیچی نگفت .
ویو ات :
یک ساعتی گذشت . ساعت ۴ بعد از ظهر بود که رسیدیم ججو . رفتیم توی یکی از معروفترین هتل های ججو . تا منتظر موندیم اتاقامون حاضر بشه نشسته بودیم
لیا : اون موقع درباره چی حرف میزدین ؟( روبه ات )
ات : کدوم موقع ؟
لیا : همون موقعی که مضطرب به نظر میرسیدی ( لبخند شیطانی )
ات : داشتیم میگفتیم چقدر طول میکشه برسیم
کوک : سر یک موقعی بحث میکردیم .
یهو لرزیدم . این چی بود گفت ؟ لعنت بهت جئون لعععععنت
همه : کی ؟
از قیافم معلوم بود میخواستم بگم نگو ولی دیر شده بود
کوک : صبح بعد راه افتادنمون گوشیم زنگ خورد برای همین حواسم پرت شد ات هم برای اینکه از جاده منحرف نشیم نشست روی پاهام .( خونسرد )
وقتی اینو گفت حس کردم یک سطل آب یخ روم خالی کردن که ....
کوک : چه عجب خانوم سوار شد
ات : فقط برو
جونگ کوک حرکت کرد . ما از بقیه عقب تر بودیم . گوشی جونگ کوک زنگ زد .
حواسش از رانندگی پرت شد نزدیک بود از جاده خارج بشیم که من سریع بدون هیچ فکری روی جایی که نباید نشستم و فرمون رو گرفتم . چند ثانیه سکوت کرد ولی به صحبتش ادامه داد منم همینجوری روی پاهاش بودم . بعد اینکه گوشی رو قطع کرد سریع رفتم سر جام .
کوک : چرا یهو رو پاهام نشستی ؟
ات : چون نزدیک بود چپ کنیم ( خجالتی )
چند دقیقه سکوت بود تا اینکه
کوک : خیلی گرم نیست ؟
اینو گفت و پنجره رو داد پایین . هوا سرد بود .
ات : هوا که خیلی سرده
یهو دستشو گذاشت روی رونم . مورمورم شد .
ویو کوک :
بعد اینکه روی پاهام نشست بدجوری تح*ریک شدم . گرمم بود و عرق کرده بودم .
یک نگاه به رون سفیدش انداختم و دستم رو گذاشتم روش . به نظر مورمورش شده بود .
ات : چرا اینکارو میکنی ؟
کوک : من قبلا بدنت دیدم و به همه جات دست زدم . دلم خواست اینکارو کنم .
هیچی نگفت و سکوت کرد .
ویو ات :
دوباره اون خاطره رو یادم آورد . آره خب ولی ما که از روی علاقه اینکارو نکردیم . شایدم کردیم از روی علاقه کردیم ولی نمیدونیم . دروغ چرا منم خوشم اومده بود .
تا ۲۰ مین همینجوری بود که گفت
کوک : چیشده چرا چیزی نگفتی ؟
ات : چی میخ....
میخواستم حرف بزنم که بقیه وایستادن . جونگ کوک هم کنار جاده ایستاد . در واقع جای چند تا رستوران و دستشویی بود برای استراحت .
همه پیاده شدیم .
مینا : آخ خسته شدم ( در حال کش و قوس دادن )
فلیکس : بریم یک چیزی بخوریم یکمم استراحت کنیم .
همه رفتیم یکی از رستوران فست فود هاش . سفارش دادیم . بعد ۳۰ مین غذامون تموم شد و رفتیم سوار ماشین ها شدیم . ۲۰ مین گذشته بود که
کوک : چه خبر ؟
ات : چرا میپرسی ؟
کوک : چون از اون موقع ساکتی
ات : من کی پرحرفی کردم ؟
کوک : همیشه
ات : اصلا منظورت کدوم موقعه ؟( بچم شک کرده 🤔)
کوک : موقعی که نشستی رو پاهام
ات : آها .....( آروم )
ات : الان دیگه گرمت نیست ؟ چون اون موقع گرمت بود . چیت شده بود ؟
کوک : چون تح*ریک شده بودم لعنتی
سکوت کردم . تحر*یک شده بود ؟🤐
ویو کوک :
وقتی گفتم تحریک شدم سکوت کرد . به نظر عرق کرده بود .
کوک : گرمته ؟
ات : نه ( مضطرب و معذب )
کوک : چرا معذبی؟ واقعا فکر کردی من تحریک شدم ؟ ( خنده )
ات : نه !( دروغ )
کوک : جالبه چون من واقعا تحریک شدم .( پوزخند )
هیچی نگفت .
ویو ات :
یک ساعتی گذشت . ساعت ۴ بعد از ظهر بود که رسیدیم ججو . رفتیم توی یکی از معروفترین هتل های ججو . تا منتظر موندیم اتاقامون حاضر بشه نشسته بودیم
لیا : اون موقع درباره چی حرف میزدین ؟( روبه ات )
ات : کدوم موقع ؟
لیا : همون موقعی که مضطرب به نظر میرسیدی ( لبخند شیطانی )
ات : داشتیم میگفتیم چقدر طول میکشه برسیم
کوک : سر یک موقعی بحث میکردیم .
یهو لرزیدم . این چی بود گفت ؟ لعنت بهت جئون لعععععنت
همه : کی ؟
از قیافم معلوم بود میخواستم بگم نگو ولی دیر شده بود
کوک : صبح بعد راه افتادنمون گوشیم زنگ خورد برای همین حواسم پرت شد ات هم برای اینکه از جاده منحرف نشیم نشست روی پاهام .( خونسرد )
وقتی اینو گفت حس کردم یک سطل آب یخ روم خالی کردن که ....
۹.۷k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.