وقتی بهت خیانت کردن و توی ساحل میبیننت...
#استری_کیدز #بی_تی_اس #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #سناریو #فیکشن
چان: با دیدن تو که رو به دریا ایستاده بودی و موهات با وزش باد حرکت میکردن دست از راه رفتن کشید. برای مدتی یک جا ایستاد واز دور تماشات کرد، هر چند که دلش میخواست به سمتت بیاد و محکم تورو در آغوش بگیره ولی اون حس عذاب وجدان و پشیمونی و گناه این اجازه رو بهش نمیدادن.
لینو: برای عکس برداری برندش به ساحل رفته بود و با دیدن تویی که داشتی از منتظره زیبایی که غروب خورشید ایجاد کرده بود عکس میگرفتی لبخند تلخی زد. تمام اون روز ها براش مرور شدن و با به یاد آوردن کاری که باهات کرد سرشو پایین انداخت و قطره ای اشک از چشمش به پایین ریخت.
چانگبین: با اعضا برای استراحت به ساحل اومده بودن که با دیدن تو حالش کاملا عوض شد. دیدن تو با یه پسری که کنارت و دست در دستت راه میرفت غمش رو چند برابر کرد اما با این حال لبخندی به تویی که پشتت بهش بود زد و زیر لب گفت...
÷ امیدوارم با کسی که لایقته زندگی کنی
هیونجین: شما دوتا در یک لحظه باهم چشم تو چشم شدین و با دیدن هم لبخند از روی لب هردوتون رفت. اما تو بی توجه به نگاهش از کنارش رد شدی و راهتو ادامه دادی. وقتی از کنارش رد میشدی قلبش برای لحظه متوقف شد و با حس عطر همیشگیت لبخندی زد...
÷ دلم برای این عطر خیلی تنگ شده
هان: با دیدنت در حالی که پاهات تا نصفه توی آب زلال دریا بود لبخندی زد. هر چند چهرت رو نمیدید اما...
÷ دلم برات تنگ شده سنجاب کوچولو من
اشک توی چشماش جمع شد
÷ بابت همه چی متاسفم...
فلیکس: با دیدنت قطره ای اشک ریخت و در عین حال چون بعد از یکسال میدیدت لبخندی زد.
استف: آقای لی حالتون خوبه؟
آروم سرشو تکون داد
÷ آره فقط... دلم براش تنگ شده
سونگمین: در حال قدم زدن و حرف زدن با دوستت در ساحل بودی که نا خودآگاه بهش برخورد میکنی و وسایلت به روی ماسه ها میوفته.
× اوه من...
با دیدنش از زدن ادامه حرفت دست کشیدی. اون هم با دیدنت شوکه شد.
÷ من متاسفم ات
سریع وسایلات رو برداشتی و بدون زدن حرفی ازش دور شدی.
÷ اما از دیدنت خوشحال شدم*نشنیدی*
جونگین: با دیدنت پشتشو بهت کرد، بغضشو قورت داد و...
÷ هیچوقت خودمو نمیبخشم ات، هیچوقت!
چان: با دیدن تو که رو به دریا ایستاده بودی و موهات با وزش باد حرکت میکردن دست از راه رفتن کشید. برای مدتی یک جا ایستاد واز دور تماشات کرد، هر چند که دلش میخواست به سمتت بیاد و محکم تورو در آغوش بگیره ولی اون حس عذاب وجدان و پشیمونی و گناه این اجازه رو بهش نمیدادن.
لینو: برای عکس برداری برندش به ساحل رفته بود و با دیدن تویی که داشتی از منتظره زیبایی که غروب خورشید ایجاد کرده بود عکس میگرفتی لبخند تلخی زد. تمام اون روز ها براش مرور شدن و با به یاد آوردن کاری که باهات کرد سرشو پایین انداخت و قطره ای اشک از چشمش به پایین ریخت.
چانگبین: با اعضا برای استراحت به ساحل اومده بودن که با دیدن تو حالش کاملا عوض شد. دیدن تو با یه پسری که کنارت و دست در دستت راه میرفت غمش رو چند برابر کرد اما با این حال لبخندی به تویی که پشتت بهش بود زد و زیر لب گفت...
÷ امیدوارم با کسی که لایقته زندگی کنی
هیونجین: شما دوتا در یک لحظه باهم چشم تو چشم شدین و با دیدن هم لبخند از روی لب هردوتون رفت. اما تو بی توجه به نگاهش از کنارش رد شدی و راهتو ادامه دادی. وقتی از کنارش رد میشدی قلبش برای لحظه متوقف شد و با حس عطر همیشگیت لبخندی زد...
÷ دلم برای این عطر خیلی تنگ شده
هان: با دیدنت در حالی که پاهات تا نصفه توی آب زلال دریا بود لبخندی زد. هر چند چهرت رو نمیدید اما...
÷ دلم برات تنگ شده سنجاب کوچولو من
اشک توی چشماش جمع شد
÷ بابت همه چی متاسفم...
فلیکس: با دیدنت قطره ای اشک ریخت و در عین حال چون بعد از یکسال میدیدت لبخندی زد.
استف: آقای لی حالتون خوبه؟
آروم سرشو تکون داد
÷ آره فقط... دلم براش تنگ شده
سونگمین: در حال قدم زدن و حرف زدن با دوستت در ساحل بودی که نا خودآگاه بهش برخورد میکنی و وسایلت به روی ماسه ها میوفته.
× اوه من...
با دیدنش از زدن ادامه حرفت دست کشیدی. اون هم با دیدنت شوکه شد.
÷ من متاسفم ات
سریع وسایلات رو برداشتی و بدون زدن حرفی ازش دور شدی.
÷ اما از دیدنت خوشحال شدم*نشنیدی*
جونگین: با دیدنت پشتشو بهت کرد، بغضشو قورت داد و...
÷ هیچوقت خودمو نمیبخشم ات، هیچوقت!
۳۰.۱k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.