سناریو چیفویو☆
سناریو چیفویو☆
تو زن چیفویو ھستی* ھمیشہ ھر وقت با کازوتورا میرفتید بیرون و تو باھاش گرم میگرفتی چیفویو حسودی میکرد* امروزم رفتہ بودید بیرون و تو دوبارہ با کازوتورا گرم گرفتہ بودی* چیفویو ھم تصمیم گرفت کہ انتقامشو بگیرہ* ساعت 10 شب بود* تو داشتی موھاتو شونہ میکردی* چیفویو با اخم اومد توی اتاق* بھش نگاہ کردی*
تو : چیزی شدہ گربہ کوچولو؟
جوابتو نداد و رفت دراز کشید روی تخت و پشتشو کرد بھت* از جات بلند شدی و رفتی پشتش دراز کشیدی* دستتو گذاشتی روی بازوش*
تو : گربہ کوچولوی جذابم باھام قھرہ؟
یھو روت خیمہ زد و لباشو روی لبات کوبید* خیلی وحشیانہ لباتو مک میزد* طعم خون رو توی دھنت حس کردی* لبت خون اومدہ بود و چیفویو داشت خونشو میخورد* با مشت زدی بہ سینش کہ ازت جدا شد* نفس نفس میزدی*
تو : چتہ چیفویو؟ چرا انقدر وحشی شدی؟
چیفویو : با کازوتورا گرم میگیری آرہ؟
خیلی سریع لباسای خودش و تورو درآورد* یھویی کل عضوشو کرد داخلت*
تو : چیفویووووووووووووو
ھمون اول کاری شروع کرد بہ محکم ضربہ زدن*
تو : آرومتر
بہ حرفت گوش نمیداد و فقط ضربہ میزد* بعد از 10 دقیقہ ارضا شد و ھمشو داخلت خالی کرد* بہ حالت داگ استایلت کرد و دوبارہ شروع کرد بہ وحشیانہ ضربہ زدن*
تو : عاح...آیی...چیفویو
از حرکت وایساد* موھاتو گرفت تو دستش* گردنتو بوسید*
چیفویو : دلم نمیخواد اینقدر با کازوتورا صمیمی باشی
تو : پس بگو چرا گربہ ی من انقدر وحشی شدہ
گردنتو لیس زد*
چیفویو : خیلی دوست دارم
لبخند زدی : منم ھمینطور
موھاتو ول کرد و دوبارہ داخلت میکوبید* این بار داشتی لذت میبردی و با عشق براش نالہ میکردی* بعد از 20 دقیقہ دوتایی ارضا شدین و چیفویو ازت کشید بیرون*
تو : چرا خالیش نکردی داخلم؟
چیفویو : چون اولین بار پرت کردم بیبی
تو : اوہ پسر
چیفویو دراز کشید و تورو برد روی خودش*
چیفویو : بخواب فسقلی
تو : چشم گربہ کوچولو
چشماتونو بستید و خوابیدین*
تو زن چیفویو ھستی* ھمیشہ ھر وقت با کازوتورا میرفتید بیرون و تو باھاش گرم میگرفتی چیفویو حسودی میکرد* امروزم رفتہ بودید بیرون و تو دوبارہ با کازوتورا گرم گرفتہ بودی* چیفویو ھم تصمیم گرفت کہ انتقامشو بگیرہ* ساعت 10 شب بود* تو داشتی موھاتو شونہ میکردی* چیفویو با اخم اومد توی اتاق* بھش نگاہ کردی*
تو : چیزی شدہ گربہ کوچولو؟
جوابتو نداد و رفت دراز کشید روی تخت و پشتشو کرد بھت* از جات بلند شدی و رفتی پشتش دراز کشیدی* دستتو گذاشتی روی بازوش*
تو : گربہ کوچولوی جذابم باھام قھرہ؟
یھو روت خیمہ زد و لباشو روی لبات کوبید* خیلی وحشیانہ لباتو مک میزد* طعم خون رو توی دھنت حس کردی* لبت خون اومدہ بود و چیفویو داشت خونشو میخورد* با مشت زدی بہ سینش کہ ازت جدا شد* نفس نفس میزدی*
تو : چتہ چیفویو؟ چرا انقدر وحشی شدی؟
چیفویو : با کازوتورا گرم میگیری آرہ؟
خیلی سریع لباسای خودش و تورو درآورد* یھویی کل عضوشو کرد داخلت*
تو : چیفویووووووووووووو
ھمون اول کاری شروع کرد بہ محکم ضربہ زدن*
تو : آرومتر
بہ حرفت گوش نمیداد و فقط ضربہ میزد* بعد از 10 دقیقہ ارضا شد و ھمشو داخلت خالی کرد* بہ حالت داگ استایلت کرد و دوبارہ شروع کرد بہ وحشیانہ ضربہ زدن*
تو : عاح...آیی...چیفویو
از حرکت وایساد* موھاتو گرفت تو دستش* گردنتو بوسید*
چیفویو : دلم نمیخواد اینقدر با کازوتورا صمیمی باشی
تو : پس بگو چرا گربہ ی من انقدر وحشی شدہ
گردنتو لیس زد*
چیفویو : خیلی دوست دارم
لبخند زدی : منم ھمینطور
موھاتو ول کرد و دوبارہ داخلت میکوبید* این بار داشتی لذت میبردی و با عشق براش نالہ میکردی* بعد از 20 دقیقہ دوتایی ارضا شدین و چیفویو ازت کشید بیرون*
تو : چرا خالیش نکردی داخلم؟
چیفویو : چون اولین بار پرت کردم بیبی
تو : اوہ پسر
چیفویو دراز کشید و تورو برد روی خودش*
چیفویو : بخواب فسقلی
تو : چشم گربہ کوچولو
چشماتونو بستید و خوابیدین*
۵۴۴
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.