.«عـشـق یـا نـفـرت». p1
هیونا ویو : +واقعا نمیفهمم چرا میخواید دانشگاه منو هیونجین رو عوض کنید؟ من به این دانشگاه عادت کردم! ÷اصن مگه ما چیکار کردیم؟ {پدر هیونا £} £هیچ کاری نکردین، ولی دیگه صلاح نمیدونم اونجا درس بخونید، این دانشگاه براتون بهتره، درضمن هیونا خانم بهتره تو این دانشگاه دیگه با قلدری هات کار دستمون ندی! +بااااشه ____ رفتم تو اتاقمو خودمو رو تختم پرت کردم، باورم نمیشه عالی شد! حالا باید از همه دوستام خداحافظی کنم! دلم واقعا براشون تنگ میشه! ولی خب شاید بچه های این دانشگاه مثل اینا اح.مق نباشن ، عجبااا (فردا) با صدای الارم از خواب بیدار شدم ساعت 𝟕 بود و من باید 𝟖 دانشگاه میبودم سریع رفتم یه دوش چند مینی گرفتم و لباس پوشیدم و رفتم پایین، +سلاااااام ÷سلام خنگول داداش +یااااا ÷شوخی کردم بدو صبحونه بخور دیر شد
۸.۰k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.