پارت دوم ༺قایق رویایی༻
پارت دوم ༺قایق رویایی༻
محکم چشمامو بستم و اصلا نمیدونستم که کجا نشستم، اقای کیم هم منو بغل کرد تا ترسم کمتر شه.
وقتی چشمامو باز کردم با صحنه ای مواجه شدم، من دوباره بغل اقای کیم بودم ولی هنوز اصلا تکون نخوردم که یهو در باز شد، دوباره همون جینا سو بود دلم میخواست اسشمو بارنگ قرمز بنویسم و براش ارزوی مرگ کنم، همچانان جینا سو داشت بهم نگاه میکرد و اقای کیم ازم پرسید: رقیبته؟ گفتم: اره از دوران مدرسه.
اقای کیم منو گرفت و بغلم کرد، و جینا سو پرسید: اقای لی گفتن که بیام پیش شما مصاحبه کنم. اقای کیم گفت: میشه اگهیتونو ببینم؟ جینا سو گفت: من اگهی رو توی روزنامه دیدم. بعد اقای کیم گفت: میدونستید که ما حق نداریم به روزنامه ها اگهی اضافه کنیم با به بعضی شهروندا پیام اگهی میدیم و میگیم از طرف یک نفر ما اصلا لی سون مین نداریم داخل شرکتمون. جینا سو همین طور داشت بهم نگاه میکرد و گفت: دوست دخترته؟ اقای کیم گفت: اره، حالا شما جواب سوال منو بده وگرنه مجبورم رفتار دیگه ای کنم. چی! اقای کیم گفت اره اصلا باورم نمیشه ولی خوبه دیگه جینا نمیتونه با اقای کیم قرار بزاره، جینا زد زیر گریه و از اتاق رفت بیرون. خواستم از روی پای اقای کیم پاشم ولی اقای کیم منو محکم تر گرفت، منم دیگه تکون نخوردم و گفتم: اقای کیم، دیگه نباید مصاحبه رو انجام بدیم؟ گفت: نه دیگه تموم شد، در ضمن از این به بعد ته یو صدام کن چون قراره دستیار شخصیم باشی. منم از خوشحالی گفتم: یعنی من اسختدام شدم! گفت: اره. منم ته یو رو محکم بغل کردم ولی اصلا نمیدونستم که اون رئیسمه. روز بعد... . از خواب بیدار شدم چون اول روز کاریم بود، رفتم یه دوش گرفتم و یه کت شلوار چهار خونه ابی بنفش خیلی خوشگل پوشیدم و یه میکاپ نچرال کردم از به سمت شرکت رفتم. توی راه جینا رو دیدم و دیدم که خیلی ناراحت بود و بهش بی محلی کردم و راهمو ادامه دادم، وقتی به شرکت رسیدم سریع به سمت دفتر ته یو رفتم چون دیگه دستیار شخصیشم دیگه، حواسم نبود که باید در بزنم و همین طور وارد دفترش شدم، ته یو گفت: شما اول نمیبایست در بزنید و بعد بیاین تو. ازش معذرت خواهی کردم و رفتم سمتشو گفت: میز تو اونجاست فعلا برو با کامپیوتر اشنا شو بعد بهت کار میدم. به سمتی که دستش اشاره کرده بود رفتم و نشستم بعد کامپیوتر رو روشن کردم به نظر کار راحتی بود و همین طور هم بود. تقریبا ۳ ساعتی بود که داشتم بازی میکردم بعد ته یو اومد بالای سرمو گفت: سو می قرار بود اینجا کار کنی یا بازی. گفتم: باید کار کنم. بهم سه تا پرونده برای برند های لوازم ارایشی داد که باید روشون تحقیق کنم فکر کردم ۲ ساعته تموم میشه ولی الان ۶ ساعته گذشته، الان ساعت ۷:۲۳ دقیقه شبه که روی میزم خوابم برد... .
댓글, 좋아요, 팔로우도 잊지 마세요
محکم چشمامو بستم و اصلا نمیدونستم که کجا نشستم، اقای کیم هم منو بغل کرد تا ترسم کمتر شه.
وقتی چشمامو باز کردم با صحنه ای مواجه شدم، من دوباره بغل اقای کیم بودم ولی هنوز اصلا تکون نخوردم که یهو در باز شد، دوباره همون جینا سو بود دلم میخواست اسشمو بارنگ قرمز بنویسم و براش ارزوی مرگ کنم، همچانان جینا سو داشت بهم نگاه میکرد و اقای کیم ازم پرسید: رقیبته؟ گفتم: اره از دوران مدرسه.
اقای کیم منو گرفت و بغلم کرد، و جینا سو پرسید: اقای لی گفتن که بیام پیش شما مصاحبه کنم. اقای کیم گفت: میشه اگهیتونو ببینم؟ جینا سو گفت: من اگهی رو توی روزنامه دیدم. بعد اقای کیم گفت: میدونستید که ما حق نداریم به روزنامه ها اگهی اضافه کنیم با به بعضی شهروندا پیام اگهی میدیم و میگیم از طرف یک نفر ما اصلا لی سون مین نداریم داخل شرکتمون. جینا سو همین طور داشت بهم نگاه میکرد و گفت: دوست دخترته؟ اقای کیم گفت: اره، حالا شما جواب سوال منو بده وگرنه مجبورم رفتار دیگه ای کنم. چی! اقای کیم گفت اره اصلا باورم نمیشه ولی خوبه دیگه جینا نمیتونه با اقای کیم قرار بزاره، جینا زد زیر گریه و از اتاق رفت بیرون. خواستم از روی پای اقای کیم پاشم ولی اقای کیم منو محکم تر گرفت، منم دیگه تکون نخوردم و گفتم: اقای کیم، دیگه نباید مصاحبه رو انجام بدیم؟ گفت: نه دیگه تموم شد، در ضمن از این به بعد ته یو صدام کن چون قراره دستیار شخصیم باشی. منم از خوشحالی گفتم: یعنی من اسختدام شدم! گفت: اره. منم ته یو رو محکم بغل کردم ولی اصلا نمیدونستم که اون رئیسمه. روز بعد... . از خواب بیدار شدم چون اول روز کاریم بود، رفتم یه دوش گرفتم و یه کت شلوار چهار خونه ابی بنفش خیلی خوشگل پوشیدم و یه میکاپ نچرال کردم از به سمت شرکت رفتم. توی راه جینا رو دیدم و دیدم که خیلی ناراحت بود و بهش بی محلی کردم و راهمو ادامه دادم، وقتی به شرکت رسیدم سریع به سمت دفتر ته یو رفتم چون دیگه دستیار شخصیشم دیگه، حواسم نبود که باید در بزنم و همین طور وارد دفترش شدم، ته یو گفت: شما اول نمیبایست در بزنید و بعد بیاین تو. ازش معذرت خواهی کردم و رفتم سمتشو گفت: میز تو اونجاست فعلا برو با کامپیوتر اشنا شو بعد بهت کار میدم. به سمتی که دستش اشاره کرده بود رفتم و نشستم بعد کامپیوتر رو روشن کردم به نظر کار راحتی بود و همین طور هم بود. تقریبا ۳ ساعتی بود که داشتم بازی میکردم بعد ته یو اومد بالای سرمو گفت: سو می قرار بود اینجا کار کنی یا بازی. گفتم: باید کار کنم. بهم سه تا پرونده برای برند های لوازم ارایشی داد که باید روشون تحقیق کنم فکر کردم ۲ ساعته تموم میشه ولی الان ۶ ساعته گذشته، الان ساعت ۷:۲۳ دقیقه شبه که روی میزم خوابم برد... .
댓글, 좋아요, 팔로우도 잊지 마세요
۴.۷k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.