ستاره خاموش پارت7❤️✨️✨️✨️
تهیونگ آروم آروم لبشو نزدیک کرد ولی..........
جیمین با صدای بلند گفت نه
همه با تعجب نگا جیمین کردن
تهیونگ : چرا
جیمین: مهم نیست
فوری مهمونی رو ترک کرد
جیمین رو لونا از روز اول کراش بود:)
بابابزرگ: بوسش کن تهیونگ
تهیونگ: باشه
تهیونگ : سریع لب لونا رو بوسید
فکر تهیونگ : چرا قلبم تند زد مریض شدم
فکر لونا: وای چه حس عجیبی بود
خلاصه شمع رو فوت کردن
جونگکوک: بابابزرگ آرزوت چیه
بابابزرگ: لونا و تهیونگ منو نوه دار کنن
بابابزرگ: من دیگه باید برم کار دارم
خداحافظی کردو رفت
جیمین: چطوری تونست بوسش کنه وقتی باهاش ازدواج نکرده
جونگکوک: حسودیت شده
جیمین: نه بابا
ولی جونگکوک هم حسودیش شده بود چون اونم رو لونا کراش بود
لونا: جیمین غذای مورد علاقت چیه میخوام برات بپزم
جیمین: گوشت خوککککک✨️
لونا: باشه
جیمین؛ وای لونا چقدر موقعه آشپزی کیوت میشه
با چشای بچه گونش نگاه لونا میکرد
لونا: آییی
جیمین: چیشده
لونا: دستم سوخت
جیمین اومد دست لونا رو گرفت زیر آب براش پماد زد
لونا: چرا دارم محو جیمین میشم نه امکان نداره چون کیوته
جیمین: مواظب خودت باش
لونا: باشه
یونگی: با دیدن جیمین و لونا یه طوری شد ولی اهمیت نداد
لونا روی کاناپه خوابش برد یونگی پتو روش کشید چند دقیقه محو دیدنش شد
لونا تو خواب دست یونگی رو گرفت
همون لحظه تهیونگ اومد ......
جیمین با صدای بلند گفت نه
همه با تعجب نگا جیمین کردن
تهیونگ : چرا
جیمین: مهم نیست
فوری مهمونی رو ترک کرد
جیمین رو لونا از روز اول کراش بود:)
بابابزرگ: بوسش کن تهیونگ
تهیونگ: باشه
تهیونگ : سریع لب لونا رو بوسید
فکر تهیونگ : چرا قلبم تند زد مریض شدم
فکر لونا: وای چه حس عجیبی بود
خلاصه شمع رو فوت کردن
جونگکوک: بابابزرگ آرزوت چیه
بابابزرگ: لونا و تهیونگ منو نوه دار کنن
بابابزرگ: من دیگه باید برم کار دارم
خداحافظی کردو رفت
جیمین: چطوری تونست بوسش کنه وقتی باهاش ازدواج نکرده
جونگکوک: حسودیت شده
جیمین: نه بابا
ولی جونگکوک هم حسودیش شده بود چون اونم رو لونا کراش بود
لونا: جیمین غذای مورد علاقت چیه میخوام برات بپزم
جیمین: گوشت خوککککک✨️
لونا: باشه
جیمین؛ وای لونا چقدر موقعه آشپزی کیوت میشه
با چشای بچه گونش نگاه لونا میکرد
لونا: آییی
جیمین: چیشده
لونا: دستم سوخت
جیمین اومد دست لونا رو گرفت زیر آب براش پماد زد
لونا: چرا دارم محو جیمین میشم نه امکان نداره چون کیوته
جیمین: مواظب خودت باش
لونا: باشه
یونگی: با دیدن جیمین و لونا یه طوری شد ولی اهمیت نداد
لونا روی کاناپه خوابش برد یونگی پتو روش کشید چند دقیقه محو دیدنش شد
لونا تو خواب دست یونگی رو گرفت
همون لحظه تهیونگ اومد ......
۸.۰k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.