فیک جونگ کوک ( پشیمونم ) پارت ۱
از زبان ا/ت
اوفففف
خسته شدم دختره رییس کیم بودن چه دردسر هایی داره هااااا
خدمتکار گفت : خانم اما از برنامتون مونده گفتم : نمیخوام برنامه بخوره تو سرم
( هِلو مَلِیکُم بنده کیم ا/ت استم ۲۰ سالمه دختره رییس کیم بزرگ 😂 💔 بابام صاحب شرکت ها و کارخونه های بزرگیه کلا دیگه خیلی پولداریم )
رفتم دانشگاه توی دانشگاه چون بابام یه همچین آدمی هست همه استادان و مدیر بهم احترام میزارن ولی بعضی بچه ها خیلی باهام بد رفتاری میکنن من اینجا فقط دوتا دوست به نام های لیانا و فینا دارم اونا بهترین دوستای من هستن
مامانم که دکتره متخصص هست و کلا دیگه خیلی باحاله زندگیم.
اما همه این ذوق و شوق های من که از بچگی تو سرم بود توی چند روز از بین رفت....
یه شب فینا و لیانا اومدن عمارتمون
منم از اونجایی که بچه مثبتم درحال درس خوندن بودم .
دره اتاقم زده شد دیدم لیانا و فینا هستن از دیدنشون خوشحال شدم و بغلشون کردم
فینا گفت : ا/ت امشب میخوایم بریم بار اومدیم تو رو هم با خودمون ببریم
گفتم : نمیشه اصلا روی من حساب نکنید خواهشاً
لیانا گفت : ا/ت جونم عشقم بیا بریم فقط واسه تنوع
گفتم : نه... نمیشه این همه تنوع..حالا حتماً باید بار باشه
فینا گفت : ا/ت خواهش کردیماااا
یکم فکر کردم و گفتم باشه ولی باید زود برگردیمااا مامانم اینا بفهمن بیچاره میشم
اوفففف
خسته شدم دختره رییس کیم بودن چه دردسر هایی داره هااااا
خدمتکار گفت : خانم اما از برنامتون مونده گفتم : نمیخوام برنامه بخوره تو سرم
( هِلو مَلِیکُم بنده کیم ا/ت استم ۲۰ سالمه دختره رییس کیم بزرگ 😂 💔 بابام صاحب شرکت ها و کارخونه های بزرگیه کلا دیگه خیلی پولداریم )
رفتم دانشگاه توی دانشگاه چون بابام یه همچین آدمی هست همه استادان و مدیر بهم احترام میزارن ولی بعضی بچه ها خیلی باهام بد رفتاری میکنن من اینجا فقط دوتا دوست به نام های لیانا و فینا دارم اونا بهترین دوستای من هستن
مامانم که دکتره متخصص هست و کلا دیگه خیلی باحاله زندگیم.
اما همه این ذوق و شوق های من که از بچگی تو سرم بود توی چند روز از بین رفت....
یه شب فینا و لیانا اومدن عمارتمون
منم از اونجایی که بچه مثبتم درحال درس خوندن بودم .
دره اتاقم زده شد دیدم لیانا و فینا هستن از دیدنشون خوشحال شدم و بغلشون کردم
فینا گفت : ا/ت امشب میخوایم بریم بار اومدیم تو رو هم با خودمون ببریم
گفتم : نمیشه اصلا روی من حساب نکنید خواهشاً
لیانا گفت : ا/ت جونم عشقم بیا بریم فقط واسه تنوع
گفتم : نه... نمیشه این همه تنوع..حالا حتماً باید بار باشه
فینا گفت : ا/ت خواهش کردیماااا
یکم فکر کردم و گفتم باشه ولی باید زود برگردیمااا مامانم اینا بفهمن بیچاره میشم
۱۵۹.۴k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.